
تنها عدد بدون علامت در ریاضیات صفر است. به او عدد خنثی میگویند. نه مثبت است و نه منفی. برای همین است که در رسم محور اعداد هم او را مبدأ مختصات در نظر میگیرند. مادامی که در نقطهی صفر ایستاده باشی، نه به اعداد مثبت تعلق داری و نه به اعداد منفی. اما همین که اولین گام را برداری و حتی یک اپسیلون از مبدأ مختصات فاصله بگیری، علامت تو مشخص میشود. حرکت، جهت میآفریند. نمیتوانی موجودی متحرک و در حال سیر باشی اما خودت را خنثی و بدون جهت بدانی!
اعداد را نماد آدمهایی در نظر بگیرید که هر کدام در مسیری به حرکت درآمده و به اندازهی سرمایههایشان از مبدأ مختصات فاصله گرفتهاند. یکی از مهمترین سرمایههای بشر «هوش» است. آن که به اندازهی ۱۰ واحد بهرهی هوشی دارد، حداکثر میتواند به اندازهی ۱۰ واحد از مبدأ مختصات فاصله بگیرد؛ اما در کدام جهت؟ انتخاب جهت با اوست. اگر در جهت مثبت گام بردارد، انسانی با ۱۰+ واحد اثرگذاری [خیر] در جهان میشود؛ و اگر گامهایش به خطا بلغزد، تا ۱۰- واحد اثرگذاری [شر] را به دنبال خواهد آورد.
اکنون فرض کنید کسی ۱۰۰ واحد بهرهی هوشی دارد. این فرد به شعاع صد واحد از مبدأ مختصات فاصله گرفته... و این خطرناک است! شاید بگویید انسانی با صد واحد بهرهی هوشی میتواند داروی درمان یک بیماری صعبالعلاج را بسازد، یا ساختار یک ترکیب شیمیایی مفید برای تولید محصولات دوستدار طبیعت را کشف کند، یا پرده از یکی از اسرار کهن و مرموز کیهانشناسی بردارد. این درست است؛ اما او، همزمان این توانایی را دارد که یک ویروس خطرناک و بدون درمان را تولید و بین مردم منتشر کند، یا مادهی شیمیایی مسمومکنندهای را در طبیعت رها سازد، یا حتی با خلق افسانههای جذاب و گیرا باعث ترویج خرافهپرستی شود.
حتماً شنیدهاید که بسیاری از جنایتکاران بزرگ تاریخ، جزو باهوشترین افراد زمان خود بودهاند. از ناپلئون سفّاک و هیتلر شرور گرفته تا تد باندی دیوانه و زودیاک وحشی، بهره هوشی بالایی داشتهاند که این هوشمندی و نبوغ را میتوان در نحوهی جنایتگری و چگونگی از بین بردن قربانیانشان دید. آیا اگر این افراد از نظر سطح هوش جزو شهروندان معمولی جامعه به حساب میآمدند، باز هم میتوانستند چنین دقت بالا و ظرافتهای ترسناکی را در جنایتهایشان پیاده کنند؟ درست همانگونه که دستیابی به ظرافت نقاشیهای داوینچی، لطافت اشعار گوته، پیچیدگی نظریات اینشتین و نوآوری اختراعات تسلا از عهدهی افراد معمولی جامعه خارج است.
هوش، سرمایه است؛ سرمایهای که ماهیت خنثی دارد. به خودی خود، نه خوب است و نه بد؛ بلکه جهت استفاده از آن نشان میدهد این سرمایه با ساخت داروی درمان حصبه و وبا برای بشر مفید بوده یا با ساخت بمب اتمی به جنگ بشریت رفته است! هر چه مقدار بیشتری از آن در اختیار فرد قرار گیرد، در عین خلق فرصتهای بزرگ برای تبدیل شدن به یک انسان بسیار خوب، تهدیدهای بزرگی را نیز برای تبدیل شدن به یک انسان بسیار بد بر سر راه او ایجاد میکند. انسانهای باهوشتر، در عین اینکه بیش از افراد معمولی جامعه میتوانند قهرمانان واقعی و فرشتگان نجات بشریت باشند و در نقش یک «هوش سفید» ظاهر شوند، در صورت لغزش به سمت مسیر ناصواب نیز بیش از افراد معمولی جامعه قابلیت تبدیل شدن به هیولاهایی ترسناک و ویرانگر در نقش یک «هوش سیاه» را خواهند داشت.
اما نکته اینجاست که هوش، تنهاسرمایهی در اختیار بشر نیست. دانش، زیبایی، سخنوری، ثروت، قدرت، شهرت و... نیز سرمایههایی با ماهیت خنثی هستند که همزمان میتوانند ابزار نجات یا نابودی بشر باشند. همانطور که اختراع فناوریهای نوین و کاربردی به دست دانشمندان کارکشته صورت گرفته، تولید ویروسهای مرگبار در آزمایشگاههای بیولوژیک نیز کار دانشمندها بوده است. همانطور که بزرگترین نیکوکاران از بین ثروتمندترین افراد تاریخ برخاستهاند، فاسدترین افراد هم بیشترین ثروتهای مادی را در اختیار داشتهاند. همانگونه که گستردهترین عدل و داد را برخی حاکمان تاریخ در زمانی که بر مسند قدرت بودهاند در جامعهی خویش پیاده کردهاند، بزرگترین ستمها نیز از سوی برخی حاکمانِ در قدرت به رعایا رسیده است. به همان شکل که افراد سرشناس و معتبر با گرو گذاشتن آبروی خود میتوانند گره از کار بسیاری از گرفتاران باز کنند، دیگرانشان با شهرت خود میتوانند دروغ و نیرنگی را در سطحی وسیعتر از حد معمول به خورد جامعه دهند.
هوش، دانش، شهرت، ثروت و قدرت همگی سرمایههایی هستند که در مقادیر کم یا زیاد در اختیار هر یک از انسانها قرار گرفتهاند. زیاد بودن سرمایه، الزاماً به معنای محبوبتر بودن شخص در نزد خداوند نیست؛ بلکه نشانگر بازخواست سنگینتر و دقیقتر او در روز حسابرسی خواهد بود! سرمایه، مسئولیت میآفریند. و البته خداوند فرموده که بیش از توان هیچ بندهای به او مسئولیتی نسپرده است: ﴿لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا﴾ [۱]. مسئولیت ما در هزینه کردن سرمایههامان، پیشروی در جهت درست زندگیاست. به همین دلیل خوب است پیش از آن که از خداوند بخواهیم مقادیر بیشتری از هر یک از این سرمایهها را در اختیارمان بگذارد، دقت کنیم که آیا در مسیر صحیح در حال حرکت هستیم و آیا ظرفیت استفاده از سرمایههای کلانتر را بدون لغزیدن به مسیر ناصواب داریم یا خیر؟
پ.ن.: جامعهی ایرانی جزو جوامع باهوش در سطح جهان به شمار میرود. در آخرین رتبهبندی جهانی بهره هوشی ملتها در فروردین ۱۴۰۴، کشور ایران در جایگاه چهارم دنیا ایستاد. رهبر انقلاب در اینباره میفرمایند: «بنده مکرر در صحبتهای سالهای گذشته بر روی سطح بالای هوشی ایرانیان نسبت به متوسط جهان صحبت میکردم. بعضی خیال میکردند این از روی احساس ناسیونالیستی و ملتخواهی و مانند اینها است؛ درحالیکه اینجور نبود. بنده اطلاعات آماری داشتم نسبت به این قضیه و خوشبختانه در این دو سه سال اخیر، آدم میشنود از شخصیتهای معروف دنیا –حتی سیاستمدارها– که به مناسبتهای مختلف، به ضریب هوشی بالای ملت ایران اعتراف میکنند؛ اَلفَضلُ ما شَهِدَت بِهِ الاَعداء. سطح هوشی متوسط کشور ما از متوسط دنیا بالاتر است. [۲]» این سرمایهی اجتماعی، در عین شادی و غرور، نگرانی هم به دنبال میآورد. جامعهی ایرانی به همان میزان که بیش از جوامع دیگر قهرمانخیز است، میتواند بیش از سایر جوامع هم شرور پرور باشد! چاره چیست؟ چه ابزاری باید در دسترس افراد و ملتها قرار گیرد تا سرمایههای خرد و کلان آنها را در جهت خیر به حرکت درآورد و ایشان را از پا گذاشتن در مسیر شر بازدارد؟ پاسخ، یک کلمه است...
پاورقی:
۱. بخشی از آیه ۲۸۶ سوره بقره
۲. بیانات در دیدار شرکتکنندگان در نهمین همایش ملی «نخبگان فردا»، ۲۲ مهر ۱۳۹۴