مدتی عامدانه از فضای مجازی دور شدهام، اینستاگرام را پاک کردهام، تلگرام را سر نمیزنم و حوصله ام که سر برود توی طاقچه و فیدیبو میگردم یا میروم عکس میبینم.
غیر از اینکه زمان برایم کش آمده و کارهایم بهتر پیش میرود و روابطم با آدمیزادها بیشتر شده، از جریان اخبار هم دور شدهام.
خبرهای مهم را میشنوم و روزانه خودم انتخاب میکنم که بخوانم. از جایی قرار را بر این گذاشتهام که دنیا تیره و تار است و هر روز هم بدتر میشود. بارها آزمودهام و میدانم دیگر که از من مبارز درنمیآید، از من تحلیلگر سیاسی هم درنمیآید. دیگر میدانم جریان رسانه و بازیهایش مدام میتواند به فکر و عملم شکل دهد و برای فهم ساختارش و مبارزه با فریبهایش باید تمام زندگیام را وقف کنم.
نه از خانوادهای هستم که روابط خاص داشته باشد و اطلاعات خاصی به دست بیاورم نه در گروههایی عضوم نه هیچ.
کاری که از من برمیآید این است که خودم آدم خوبی باشم، بکوشم انسانی زندگی کنم، روابط خوبی شکل دهم و در دوروزهٔ دنیایم بهقدری که میتوانم و تخصص دارم خوب کار کنم و دلی هم نیازارم.
امروز بعد از مدتها سری به اینستاگرام زدم و دیشب به گروههای تلگرامی شلوغ و دیدم چقدر فضا پرالتهاب و اضطراب است، چقدر بمباران خبری هست و قضاوت و عزا و شادی، درهم و برهم.
راستش خوشحال شدم که ذهنم فضا را پس زد و آمدم بیرون و از پنجره بیرون را نگاه کردم و از آفتاب زمستانی لذت بردم و از آرامشی که با کمک خودم و درمانگر و دارو دارم رشدش میدهم.