تا چند روز قبل به شدت معتقد بودم که اگر آدم از مسئلهای آگاهی پیدا کند، آن آگاهی موجب تغییرات مثبت در رفتار فرد میشود. اما مثال نقضی یافتم. معتادی که میداند مصرف مواد به ضررش تمام میشود با این که از عواقب کارش آگاه است اما تغییری در رفتارش ایجاد نمیکند. چرا؟ اینجا پای کلمهای مقدس در میان است: لذت!
غریزهای که در نهاد انسانها نهفته است کاری میکند که لذت را بر هرچیزی ترجیح دهد. بدیهی است. چه کسی حاضر میشود بین رنج و لذت، رنج را انتخاب کند؟ فرد معتاد آگاه است که مصرف مواد باعث ضرر دیدنش میشود اما از آن دست نمیکشد چون با هر بار مصرف مواد لذتی به وی دست میدهد که بر هرچیزی ارجحیت دارد. حال چاره چیست؟ مگر ترک اعتیاد و بازگشت به روزهای بدون خماری لذتآور نیست؟ البته که هست. فرد به این موضوع هم آگاه است اما باز پای مسئلهی دیگری در میان است: زمان!
زمان برای من حداقل اسرارآمیزترین بعد هستی است.
شخصی که میخواهد اعتیادش را درمان کند دو چیز را پیش روی خود میبیند: اول: مصرف مواد و کسب لذت فوری! (و ماندن در وضعیت اعتیاد) دوم: عدم مصرف مواد و درد کشیدن و در نهایت رسیدن به لذت درمان اعتیاد پس از چند ماه! چیزی که باعث میشود یک فرد در راه درمان اعتیادش ناکام بماند اراده نیست! بلکه بیتوجهی به مسئله زمان است. اینجا شاید بتوانم بگویم که اشتباه نمیکردم، آگاهی باعث تغییر میشود ولی آگاهی تمام و کمال!
فرد معتاد اگر چنان خودش را تربیت کند که مسئله زمان برایش حل شود، و درد کشیدن را بخش جدایی ناپذیری از خودش بداند میتواند درمان شود. منظورم از حل زمان این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم زمان در گذر است پس چه بهتر که دندان رو جگر بگذاریم! و در این گذر زمان چیزی مصرف نکنیم تا بدنمان از آلودگی پاک شود(!). زمان به خودی خود نه دشمن ماست و نه دوستمان. بلکه مانند قطاری است. این قطار چه بخواهیم چه نخواهیم در حرکت است پس چه بهتر که برای مقصد سعادت و شادمانی بلیط بخریم!