موتور کراس و من: داستانی از عشق، چالش و انگیزه
من عاشق موتور کراس هستم. از بچگی با موتورهای اسباببازی سرگرم میشدم و آرزو داشتم روزی یک موتور کراس واقعی داشته باشم.
سالها گذشت و بالاخره در 18 سالگی به آرزویش رسیدم. با پولهای تو جیبی و کمکهای پدرم، یک موتور کراس دست دوم خریدم.
حس آن روزم وصفناپذیر بود. انگار بال درآورده بودم. هر روز صبح زود به پارک میرفتم و تا غروب با موتورم تمرین میکردم. عاشق پرش از روی تپهها و عبور از مسیرهای خاکی بودم.
اما موتورسواری آنقدرها هم که فکر میکردم آسان نبود. بارها و بارها از روی موتور به زمین میافتادم و زخمی میشدم. اما هیچوقت تسلیم نشدم.
عشق به موتور کراس در من قویتر از هر دردی بود. هر بار که زمین میافتادم، بلند میشدم و دوباره تلاش میکردم.
یک روز تصمیم گرفتم در یک مسابقه موتور کراس محلی شرکت کنم. با شور و اشتیاق به خط شروع مسابقه رسیدم.
مسابقه شروع شد و من با تمام سرعت شروع به رانندگی کردم. اما هنوز چند دور از مسابقه نگذشته بود که تعادلش را از دست دادم و به زمین افتادم.
درد شدیدی در زانویم پیچید. خجالتزده به تماشاچیان نگاه کردم که داشتند میخندیدند.
در دلم گفتم: "نه! من نمیتونم جا بزنم."
با زانو درد و با ارادهای قوی بلند شدم و به مسابقه ادامه دادم.
درست است که آن روز برنده نشدم، اما چیزهای زیادی یاد گرفتم. یاد گرفتم که در سختترین شرایط هم نباید تسلیم شد.
موتور کراس فقط یه مسابقه نیست، بلکه یک ماجراجویی هیجانانگیز و پر از چالش است.
من عاشق این چالشها هستم. عاشق این هستم که با موتورم به مکانهای مختلف بروم و از طبیعت لذت ببرم.
موتور کراس به من یاد داد که هیچ چیز غیرممکن نیست. اگر عاشق چیزی هستی، برای رسیدن به آن تلاش کن و هیچوقت تسلیم نشو.
داستان من فقط یه داستان ساده از عشق و تلاش بود. امیدوارم که این داستان انگیزه ای برای شما باشد تا دنبال آرزوهایتان بروید و هیچوقت تسلیم نشوید.
موتورممم از بریم آفرود خریدم
بریم آفرود یا نه