اخلاق چیست؟ سوال نچسبی است، می دانم! ولی مهم است. امروز می خواهم در مورد این مساله صحبت کنم.
ما از اخلاق خیلی چیزها می دانیم. اصلا شاید هیچ کس در دنیا به اندازه ما با مفاهیم اخلاقی آشنا نباشد و مباحث تئوری و عملی آن را از بر نباشد.
هر چه که باشد ما همیشه آموزش دیدیم آدم های خوبی باشیم .
آدم خوب کیست؟
سوالی تکراری و ساده. کسی که اخلاق رار عایت کند.
جواب ها می توانند خیلی متفاوت باشند، ولی یک بار در سمیناری، یکی از استادان نوروساینس این را به عنوان اصل اساسی اخلاق معرفی کردند و به نظرم جواب خوب و جامعی است:
مهمترین چیزی که ما برای خود می خواهیم داشتن حق زندگی است. آدم های خوب و با اخلاق باید به دیگران هم حق زندگی بدهند،
باید بخواهند که دیگران هم خوشحال باشند
و از زنده بودنشان لذت ببرند.
با این پیش فرض که غیراخلاقی ترین کار کشتن یک شخص دیگر است. این واضح است، چون قتل جز بدترین کارهایی است که انسان می تواند انجام دهد. قاتل آدم خوبی نیست.
ولی خیلی وقت ها هم اینطور نیست. آدم های خوب به جنگ می روند، می کشند و کشته می شوند، انها فداکاترین انسان ها هستند.
انسان ها همیشه معیارهای اخلاقی داشتند. طبیعت انسان طوری است که با رعایت نکردن اخلاق احساس گناه و عذاب وجدان خواهد کرد. او فکر می کند که آدم خوبی نیست و تحمل همین فکر ساده برای انسان بی نهایت سخت است.
شاید خیلی با جمله آخر موافق نباشید.
پر از قتل و کشتار و جنگ …
و فرماندهان و سازمان دهندگان جنگ عذاب وجدانی از این بابت ندارند.
ولی با این همه:
در این هیچ شکی نیست. او برای رسیدن به منافع و اهدافش تلاش می کند،
مزاحمان را از سر ارهش بر می دارد،
از سوی دیگر برای خوب بودن و آرام کردن وجدان خود هم راه های زیادی بلد است.
آلبرت بندورا روانشناس بزرگ انگلیسی، نظر جالبی در باره توجیهات اخلاقی دارد که خوب است با آن مختصری آشنایی داشته باشیم.
بعضی وقت ها ما برای حفظ منافع مان یا ضرر نکردن مجبور هستیم کاری خلاف اخلاق انجام دهیم. ولی سوپرایگو یا همان وجدان به ما این اجازه را نمی دهد و دائم تکرار می کند که این کار درست نیست.
در اینجا برچسب زدن مدبرانه می تواند ما را از سرزنش های سوپرایگو نجات دهد. یعنی عوض کردن اسم ها و کلمات.
ما به راحتی می توانیم با استفاده از کلمات زیبا و شسته رفته یک عمل بد را خوب نشان دهیم.
آسیب رساندن به دیگران در این شرایط می شود:
خیلی از ورزشکاران در مسابقات ورزشی رفتارهایی خوشونت آمیز انجام می دهند که در حالت عادی هرگز آن کارها را نمی کنند.
ولی مسابقه، برنده شدن و کسب افتخار برای کشور و … به راحتی می تواند یک رفتار خلاف اخلاق را به کاری موجه، قابل قبول و حتی مایه ی تحسین و افتخار تبدیل کند.
ما می جنگیم تا آن ها را از دیکتاتوری نجات دهیم. با این کلمات، زشتی عمل کشتن انسان ها تا حد زیادی از بین می رود.
یکی از روش های رایج بی اخلاق بودن مقایسه ی یک عمل با عملی بدتر است.
درست است که من این کار را کردم، ولی شما قبلا بدتر از این را انجام دادید.
شخص با این مقایسه می خواهد اهمیت کار زشت و غیراخلاقی خود را کم کند.
شما با مخالفان خود چه رفتاری دارید که از برخورد ما با مخالفان ایراد می گیرید؟
بنابراین به عمل غیراخلاقی شخص مقابل اشاره می کند، برای این که کمتر گناهکار نشان داده شود.
چرا به قتل عام مردم در فلان کشور اعتراض نکردی، ولی الان به این کشتار اعتراض می کنی؟ با این مقایسه شخص می خواهد اهمیت کشتار دوم را کمتر از آنچه که هست نشان دهد.
من مامورم و معذور، یعنی مامور بودن عذر من است. من دارم از مقامی بالاتر دستور می گیرم.
این روش هم یکی از توجیهات اخلاقی برای آسوده کردن وجدان و فرار از مسئولیت انجام کار غیراخلاقی است.
یادتان باشد:
این یک روال عادی و رایج در کشتار جهانیان بوده و هست. همیشه افرادی دستور به قتل و کشتار می دهند که خودشان به طور مستقیم درگیر جنایت نمی شوند. آن ها فقط دستور می دهند. هدفشان هم همان جمله های زیباست. برچسب های مدبرانه و کماتی که به راحتی انسان را احساساتی و قانع می کنند.
افرادی که دستورات را اجرا می کنند فقط مامور هستند، آن ها خودشان را مسئول کارهای خلاف اخلاق و جنایت ها نمی دانند.
به این شکل فجیع ترین جنایات توسط بشر انجام می شود و وجدان کسی خیلی اذیت نمی شود.
در اینجا هم مثل جابجایی مسئولیت، یک نفر مسئول تصمیم گیری غیراخلاقی نیست. تصمیم توسط گروه گرفته می شود.
همین کافی است تا همه افرادی که برای جنگ و خشونت برنامه ریزی می کنند و تصمیم می گیرند شهرها را بمباران کنند، شب آسوده سر بر بالین بگذارند.
چون درست است که چندین نفر کشته می شوند، ولی هدف ما خیلی باارزش است،
من که شخصا با کشتار مخالفم و آن را خلاف ارزش ها و اخلاق می دانم. من ترجیح می دادم این اتفاق نیفتد، ولی در هر صورت نظر ما این است که این کار برای نجات نسل های بعدی ضروری است. ما چاره ای نداشتیم.
دوستان! همه ی کارهای خلاف اخلاق و زشت، با کلمات خوب تشویق می شود.
پشت هر ظلمی که انجام می شود انسان هایی درست و حسابی نشستند و تصمیم گرفتند. سخنران هایی بزرگ، افرادی موفق و شخیت هایی پرطرفدار.
آدم های بد مثل دزدان دریایی نیستند و همیشه حرف های بد نمی زنند. اتفاقا در بهترین شکل ها می توانند ظاهر شوند و بهترین لباس ها را بپوشند.
دانستن این ها برای آگاهی دنیا از فرایند شستشوی مغزی لازم است. فرایندی که واقعیت ها را عوض می کند و به افراد ناآگاه اجازه ی فکر کردن نمی دهد.