همه ی ما احساس رضایت را دوست داریم. دلمان می خواهد وقتی با کسی ارتباط برقرار می کنیم، شرایط مطابق با انتظارات ما پیش رود. به طور طبیعی هر چه تعداد افراد بیشتر باشد و مجموعه بزرگتر، احتمال این که ما از همه چیز راضی باشیم کمتر می شود.
نخستین راه مقابله این است که محیط اطرافمان را تغییر دهیم. مثلا از طرف مقابل می خواهیم که به شکل خاصی رفتار نکند.
رابطه ما با اطرافیان به یک اندازه صمیمی نیست و خیلی اوقات نمی توانیم از دیگری بخواهیم با رفتارش ما را ناراحت نکند. بنابراین شخصی دیگر که به ما نزدیک تر است را واسطه قرار می دهیم و از او می خواهیم خواسته ی ما را به دیگری بگوید.
کسی که از رفتار خانواده ی همسر ناراحت است، نمی تواند مستقیم اعتراض کند، بنابراین از همسر می خواهد برای تغییر رفتار خانواده اش کاری کند.
چرا مادرت با من اینطور برخورد کرد؟
منظور پدرت از آن حرف چه بود؟
من هیچ وقت اجازه نمی دهم خانواده ام با تو اینطور رفتار کنند، ولی تو به من اهمیت نمی دهی.
این خواسته ها و شکوه ها گاهی اوقات منطقی هستند و گاهی اوقات هم خیر. بستگی به ویژگی های افراد و بافتی که در آن قرار گرفتند دارد.
فقط می توانیم انتظار داشته باشیم که او ناراحتی ما را درک کند، نه این که برای حذف مشکل اقدامی انجام دهد.
این که به طور مستقیم یا غیرمستقیم وادارش کنیم با دیگران به خاطر ما بجنگد و به خاطر بدی های دیگران احساس گناه و عذاب وجدان پیدا کند.
ما فقط مسئول رفتارهای خودمان هستیم، نه حتی نزدیک ترین شخص خانواده مان. همین که احساس می کنید همسر از ناراحتی شما ناراحت ( یا عصبانی ) است،
به او این احساس را بدهید که برایتان همسر خوبی است.
بیشتر راجع به احساسات خود با یکدیگر حرف بزنید و کمتر راجع به رفتارها