یک اختلال روانی بین دانشمندان و افراد موفق آن سوی آب ها وجود دارد. برخی از این افراد عمیقا دچار نگرانی و احساس گناه می شوند، بدین جهت که فکر می کنند به آنها بیشتر از آنچه که سزاوارش هستند بها داده شده است.
چون به نظر خودشان کار مهم و خاصی انجام نداده اند و بر خلاف تصور مردم انسان هایی معمولی هستند.
یک تفاوت مهم ما با آنها، ویژگی جامعه پسند “فروتنی” است.
“ من را به خاطر خود واقعی ام دوست داشته باش“،
” پول خوشبختی نمی آورد”
و ده ها باور مشابه که همه بر این اساس هستند که درون است که اهمیت دارد، ظاهر و باطن باید از هم تفکیک شوند و نه همین لباس زیباست نشان آدمیت…
شخص فروتن می داند که امتیازهایی نسبت به دیگران دارد، در عین حال می داند که نباید نشان دهد که از این بابت خوشحال است، چون جامعه می گوید در این صورت ارزش او زیر سوال می رود.
در فرهنگی که “دیگران” از ” من ” مهم تر است، احترام به این نوع عقاید دور از انتظار نیست، ولی به هر حال باورهایی که مبتنی بر منطق و واقعیات نباشند، به طور طبیعی روزی زیر سوال می روند.
استانداردهای ظاهری برخلاف معیارهای باطنی قابل مشاهده و اندازه گیری هستند و می توان تشخیص داد چه کسی در چه زمینه ای از دیگری برتر است
حتی اگر لازم باشد ارزش علم، پول و زیبایی را زیر سوال می برد ( که برده است)!
به کوچکتر اجازه نمی دهد به بزرگتر بگوید روشی که برای انجام کاری انتخاب کرده صحیح نیست و می گوید حتی اگر تحقیر شدی عصبانی نشو و از خودت دفاع نکن، چون با این کار شخصیت خودت را زیر سوال می بری.
ما می دانیم مغرور بودن و خجالتی بودن یعنی چه. ولی واژه ای برای توصیف فرد سالمی که خودش را قبول دارد و همیشه هم مودب نیست نداریم. ما فقط “خودنمایی“ را می شناسیم و نمی دانیم “افتخار کردن به خود“ یک رفتار سالم است.
به همین دلیل به محض روبرو شدن با چنین رفتارهایی تنها واژه های خودشیفته، مغرور و نمایشی به ذهنمان می آید.
و به جای پذیرش احساسات و نیازهای گوناگون مان، تنها به تزکیه ی نفس و از بین بردن نیازهایی نظیر دوست داشتن خود مشغول باشیم.
این همه مقابله با طبیعت،
از ما انسان هایی عصبانی ساخته که نمی تواند “افتخار کردن” به خود و دیگران را تحمل کند.