قوانین غیر اخلاقی: طبیعت انسان طوریست که آزادی را دوست دارد. محدودیت همیشه یکی از ناراحتی های انسان ها بوده است.
انسان ها نیازها و خواسته های همانندی دارند. ولی از نظر شدت آن ها و توانایی صبر برای آن ها متفاوت هستند.
یک اصل در مورد انسان وجود دارد و آن این است:
برای اینکه هر انسانی تا حدی اجازه ی حرکت آزادانه داشته باشد.
این حد تقریبا مشخص است:
اینکه وارد قلمرو دیگران نشود.
به دیگر انسان ها آسیبی نرساند.
انسان وجدان دارد. وجدان چیزی است که نکات اخلاقی را به انسان یادآوری می کند.
ولی معمولا در شرایط سخت, جایی که نیازهای سرکش در اعماق روان فشار می آورند, اخلاق قدرتی ندارد.
اینجا توجیهات اخلاقی وارد عمل می شوند و به انسان کمک می کنند با آرامش بیشتری به خواسته هایش برسد.
برای این موجود پیچیده ی پر از نیاز و مکانیسم های دفاعی وجود یک نیروی قوی از بیرون لازم است.
نیروی قوانین:
قوانین قرار است ما را محدود کنند تا هر کاری را نتوانیم انجام دهیم.
عاقلانه این است که قوانین بر اخلاق منطبق باشند.
ازطرفی نیازهای بدیهی انسان را هم در نظر بگیرند. تا بشود به آن ها پایبند بود.
ولی ما قوانین زیادی داریم که اخلاقی نیستند!
قوانینی مانند چندهمسری, قوانین ازدواج, مهریه, نداشتن حق طلاق و …
قوانینی که به نابرابری طبیعی دامن می زنند.
قوانینی که به ما توصیه می شود از آنها سواستفاده نکنیم.
این یک طنز ناراحت کننده است.
قوانینی که قرار بود رفتار ما را به سمت بهتر شدن سوق دهند,
حالا به ما اجازه ی کارهایی را می دهند که خودمان در حالت طبیعی آنها را انجام نمی دهیم.
با این مشاهدات ساده می توانیم نتیجه بگیریم که این قوانین فقط نیازهای سرکش را در نظر گرفته اند، نه اخلاق.
قوانینی که قدرت ساختن جامعه ی سالم تر را ندارند.