زندگی تا حالا سخت بوده، قرار است بعدها راحت شود. انسان همیشه با این ایده زندگی کرده است.
ما یک آرمان شهر داریم، یک بهشت که در آن همه چیز خوب و آرام است.
همه ی نعمت ها فراهم هست و جز خوبی و خوشی هیچ چیزی وجود ندارد.
ولی همین انسان سرشار از آرزو، مغزی دارد که این همه آرامش را دوست ندارد.
تحریک یکی از نیازهای اساسی انسان است. در کنار آب و غذا و محبت و امنیت و…
ولی زیاد راجع بهش صحبت نشده، بنابراین خیلی اهمیت آن را نمی دانیم.
شاید به این خاطر که هیچ وقت در دنیای بدون تحریک زندگی نکردیم.
یکی از سخت ترین شکنجه ها برای زندانیان، سلول انفرادی سفید است.
در اتاق سفید، شخص زندانی امکان صحبت کردن، نوشتن و دیدن هیچ چیزی را ندارد.
کمتر کسی به طور ارادی در این شرایط قرار گرفته، ولی آزمایش های روانشناسی نشان دادند آزمودنی ها بعد از دو تا سه روز نشانه هایی شبیه به دیوانگی از خود بروز دادند،
نظیر توهم و بی قراری شدید.
در زندگی روزمره هم همینطور است.
به طور معمول دیدن صحنه های مهیج فوتبال جالب تر از دیدن یک گل زیباست.
بیشتر مردم حتی ترجیح می دهند اخبار مربوط به جنگ را ببینند، تا رفت و آمد ساده و صلح آمیز مردم را در خیابان.
ولی
دنیای آرامی که در آن نشود چیزی را تغییر داد و بهتر کرد.
مغز انسان این سبک زندگی را قبول نمی کند.