حل، مشکلات، زندگی … کلماتی که هزاران بار کنار هم چیده شده اند.
در کتاب ها، مشاوره ها، توصیه های دوستانه، خیلی جاها! درموردشان حرف زده شده.
اصلا با توجه به وسعت و تنوعی که مشکلات دارند، می شود یک قانون کلی را در مورد آنها قبول داشت؟
می شود گفت نگران نباشید مشکلات حتما حل می شوند؟
ما این قدرت را داریم که با هر مشکلی کنار بیاییم؟
ما نمی توانیم به هیچ کدام از اینها باور داشته باشیم. قبول کردن این قوانین شعارگونه در ما اضطراب ایجاد می کنند.
چون خیلی وقت ها با عقل و احساس ما مطابقت ندارند.
به طور کل ما در برابر مشکلات سه گزینه پیش روی خود داریم:
1: می توانیم شرایطی را که باعث آزار ما می شود تغییر دهیم.
2: نمی توانیم محیط را تغییر دهیم، ولی می توانیم نگاه خود را نسبت به شرایط ناخوشایند عوض کنیم.
3: نه می توانیم شرایط را تغییر دهیم و نه نگاه خودمان را. اینجا جایی است که انسان می شکند و هیچ کدام از حرف های شعارگونه و انرژی های مثبت کمکی به او نمی کنند.
جایی که ما فقط می توانیم به رنج های یک انسان نگاه کرده، به او گوش کنیم.
جایی که “مشکلات ” تنها یک کلمه نیست که در کتاب ها راهکاری برای حل آن نوشته شده باشد. فقدان است، داغ است، از دست دادن ها و به دست نیاوردن های پیوسته است.
فقط می تواند صبر کند،
بجنگد،
ناامید شود
و بدون آرزویی جدید به زنده بودن خود ادامه دهد.