همه ی انسان ها فکر می کنند.
این توانایی در همه مشترک است, فارغ از محتوای آن.
یعنی ما با استفاده از کلمات و تصاویری که ازدنیای بیرون گرفته ایم
یا خودمان خلق کرده ایم می توانیم به مفاهیم مختلف فکر کنیم.
می توانیم تشخیص دهیم که چه چیزی از چه چیزی بهتر است.
و
اینکه چرا بهتر است.
با توجه به افکارشان با هم رابطه برقرار می کنند.
همدیگر را دوست دارند
یا از هم بدشان می آیند.
این افکار در قشر مغز انسان پردازش می شوند.
ولی ریشه ی آنها در گذشته است.
همه ی این ها باعث می شود فکرهای ما با راجع به یک مساله با هم فرق داشته باشد.
این که چه فکری درست است و چه فکری غلط،
یکی از تاریخی ترین دعواهای بشر است.
بعضی انسان ها یک توانایی دیگر در تفکر دارند که باعث برتری آنها نسبت به دیگران می شود.
تشخیص فرایند تفکر, چیزی که در روانشناسی به آن فراشناخت گفته می شود.
این افراد می توانند عقاید و باورها را از بالا ببینند و ریشه ی آنها را تشخیص دهند.
آنها می دانند عقاید و تعصبات آدمی مرزهای سختی بین آنها با دیگران می کشند,
این افراد باخرد لزوما شبیه پیران خردمند ریش سفید نیستند.
ولی مانند آنها آرام و عاقل هستند,
به همین دلیل می توانند بدون خشم و نفرت در مورد عقاید مختلف حرف بزنند و نظرات مختلف را بشنوند.
چون
اسیر شناخت و دانش در حوزه ای خاص نمی شوند.
بلکه
این ها همان دسته افرادی هستند که تحت شستشوی مغزی قرار نمی گیرند.