نمی دانم از بین افرادی که از پنجره های خانه هایشان داد می زند “روغنش رو زیاد کن” و به هم دلگرمی می دادند کسی باز به کرونا مبتلا شد یا نه.
همه ی آنها الان زنده اند؟
خیلی از آدم ها هر روز می میرند، به دلایل مختلف، ولی وقتی ترس از مرگ، گروهی از انسان ها را درگیر می کند اوضاع فرق می کند.
وقتی همه ی ما ترس و نگرانی مشترک داریم
با یکدیگر همدل می شویم.
همانطور که ما در زمان جنگ مهربانتر بودیم.
آن چینی ها هم همدیگر را امیدوار و دلگرم می کردند، چون می دانستند این اتفاق برای آنها هم می تواند بیفتد، چون کسانی که به کرونا مبتلا شدند، آدم هایی مثل خودشان بودند.
احساسی که در جنگ ها، بلایای طبیعی و داغ های گروهی بوجود می آید و بخش مهربان وجود انسان ها را بیدار می کند.
همه ی ما در وجودمان بخش های مختلفی داریم که در شرایط متفاوت ابراز می شوند.
در همین شرایط سخت کسانی که به ویروس کرونا مبتلا شدند، حال و هوای دیگری دارند و احساسات دردناکی را تجربه می کنند.
افرادی که به معنای واقعی کلمه قربانی هستند. کسانی که بیرحمانه، بدون اینکه نقشی در کنترل دنیای اطراف خود داشته باشد، با شیوع کرونا قرار است بمیرند.
کرونا ویروسی که چیزی از او و احساساتش نمی فهمد، هدف و آرزوهای او برایش مهم نیست و براحتی می کشد.
در چنین شریطی قربانی می تواند تبدیل به یک ستمگر شود (مثلث کارپمن).
و با خشم و درماندگی می خواهد بیماریش را به دیگران منتقل کند.
این هم یکی دیگر از نمونه های اثر شرایط بر انسان است.
انسانی که بدون محیط نمی شود او را تعریف کرد و شناخت.
بدون دانستن ظلم ها و محبت هایی که دیده نمی شود برایش حکمی صادر کرد.