الماس سیاه، خاطرات طلبه ای در سفر تبلیغی به آفریقا و کشور کنگو است. خاطره ها، بس دلکش و خواندنی، گاهی با چاشنی اشک و لبخند همراه میشد، قلم نویسنده به راستی جذاب و تحسین برانگیز، اما ترجمه... شیرین و پیچیده و سرشار از توقف و تأمل؛ و در نهایت آن پروژه نیز به انتها رسید و اکنون مراحل پایانی چاپ خود را می گذراند، به گونه ای که ترجمه این کتاب از فارسی به فرانسه در حدود صد و اندی صفحه انجام شد.
در حین ترجمه به اصطلاحات زیادی برمی خوردم که به نظر برای خواننده فرانسوی زبان نیازمند توضیح بود، به عنوان مثال، برخی عبارات به روشنی بیانگر استعاره و یا پیام قرآنی است، اما باید برای مخاطب فرانسوی زبان توضیح داده شود که این کلمه یا عبارت از آیه و یا حدیثی گرفته شده است. یا برخی اصطلاحات دینی مثل احکام و شریعت و یا برخی گیاهان دارویی و غیر دارویی. بنابراین، این تجربه، تنها ترجمه نبود بلکه پژوهشی فراتر از سایر ترجمه ها بود.
هر چه به پایان کتاب نزدیکتر می شدم، اصلاحات بیشتر میشد، یکی از مهمترین آنها تغییر اسامی بود، زیرا بیم آن می رفت برای آن افراد با آن شخصیت و اسم و رسم حقیقی مشکلاتی ایجاد شود؛ به عنوان مثال، اسم هایی نظیر آلبرت، امانوئل، آلفونس، سامی، آرامید، امدو، سامبا، لوئیس، نانسی، فردیناند، آرتور، لئو، کیم، دیانگو، پییر، رُز و مایا که اصالتاً آفریقایی و پر کاربرد در کنگو هستند، جایگزین اسامی افراد آفریقایی شد و نام هایی نظیر ایوب، صباح، ماهر، طاها، موسی، سلیمان، جبرئیل و محمد رشید جایگزین نام افراد لبنانی، ایرانی و پاکستانی شد.
و اما در نهایت دیدم کتاب بی مقدمه است متن کوتاهی پیشنهاد دادم که نویسنده متن نهایی را یرای ترجمه فرستاد:
در جمع های خانوادگی، جلسات کاری و گهگاه گفتگوهای دوستانه، درباره آفریقا صحبت می کنم.
خاطراتم را مرور می کنم.
آفریقا!
چرا به آفریقا رفتی؟
چرا آفریقا؟
آنجا چه کار می کردی؟
آیا در آنجا شیر یا زرافه دیده ای؟
آیا واقعاً همه آنها سیاه هستند؟
چه می خوردی؟
برای خانواده ات سخت نبود؟
گفتی اونجا دانشگاه ساختی؟ اما چگونه؟
اونجا چطور تبلیغ می کردی؟
خب ، دیگر چه؟
تصمیم گرفتم پاسخی بدهم و تجربه زندگی در قلب آفریقا، سرزمین الماس های سیاه را بگویم.
خوشحال میشم هر نظر و پیشنهادی داشتید با من در میان بگذارید:
rebrahimi2010@gmail.com