ویرگول
ورودثبت نام
mohsen hashempour
mohsen hashempour
mohsen hashempour
mohsen hashempour
خواندن ۸ دقیقه·۳ ماه پیش

استراتژی شرکتی که دل مشتری را به دست می‌آورد

فصل دوم مدیریت بازاریابی: استراتژی شرکتی که دل مشتری را به دست می‌آورد

محسن هاشم پور
محسن هاشم پور

اگر وقت نداری، همین کافیه!

  • استراتژی بازاریابی بخشی از استراتژی کل شرکت است، نه یک فعالیت جدا.

  • هر سازمان باید مأموریت خود را مشخص کند: «ما برای چه وجود داریم؟»

  • اهداف باید بر اساس چارچوب SMART تعیین شوند: مشخص، قابل‌اندازه‌گیری، واقع‌بینانه، مرتبط و زمان‌دار.

  • مدیریت پرتفوی محصولات و خدمات با ابزارهایی مثل ماتریس BCG و ماتریس آنسوف انجام می‌شود.

  • استراتژی بازاریابی بر پایه‌ی مشتری‌مداری شکل می‌گیرد: STP (بخش‌بندی، هدف‌گیری، جایگاه‌یابی) و ۴P/۷P.

  • محیط بازاریابی مدام تغییر می‌کند؛ باید با ابزارهایی مثل SWOT و PESTEL تحلیل شود.

  • سنجش ROI بازاریابی (CAC، CLV، ROAS، MROI) حیاتی است تا بدانیم سرمایه‌گذاری‌های بازاریابی چه بازدهی دارند.

مقدمه: از حجره سنتی تا پلتفرم میلیاردی

بازاریابی همیشه وجود داشته، حتی قبل از اینکه این واژه اختراع شود. در بازار سنتی تهران، حجره‌دارهایی بودند که مشتری‌ها را با اسم می‌شناختند. وقتی مشتری وارد می‌شد، قبل از اینکه چیزی بگوید، فروشنده می‌دانست چه می‌خواهد. همین شناخت باعث می‌شد مشتریان دوباره و دوباره برگردند.

امروز، همین الگو در مقیاسی بسیار بزرگ‌تر تکرار می‌شود. دیجی‌کالا با میلیون‌ها مشتری، مأموریتش را «ایجاد اعتماد در خرید آنلاین» تعریف کرد. اسنپ با درک یک نیاز ساده یعنی «جابجایی سریع و مطمئن» تبدیل به بخشی از زندگی روزمره شد. کافه‌بازار هم وقتی گوگل‌پلی به‌خوبی در ایران کار نمی‌کرد، مأموریت خود را «دسترسی بومی و آسان به اپلیکیشن‌ها» قرار داد و در جایگاه پیشرو ایستاد.

همه‌ی این مثال‌ها نشان می‌دهند که استراتژی بازاریابی فقط یک فعالیت تبلیغاتی نیست، بلکه باید از دل مأموریت و اهداف کل شرکت بجوشد.

مأموریت سازمان: ما برای چه وجود داریم؟

نقطه‌ی آغاز استراتژی شرکتی، تعریف مأموریت است. مأموریت یک جمله‌ی ساده نیست که روی دیوار بچسبانیم، بلکه دلیل وجودی یک شرکت است.

مأموریت‌های سطحی معمولاً حول محور «کسب سود» تعریف می‌شوند. اما برندهای پایدار و دوست‌داشتنی مأموریت خود را معنادارتر طراحی می‌کنند. آنها می‌گویند: «ما هستیم تا زندگی مردم را بهتر کنیم.»

مثال‌های ایرانی

  • دیجی‌کالا: اعتمادسازی در خرید آنلاین.

  • اسنپ: ساده‌سازی حمل‌ونقل شهری.

  • کافه‌بازار: دسترسی بومی به اپلیکیشن‌های اندرویدی.

  • اسنوا: تولید داخلی باکیفیت برای خانواده ایرانی.

تحلیل روان‌شناسی مشتری

وقتی یک برند مأموریت معنادار دارد، در ذهن مشتری حس «تعلق» ایجاد می‌کند. تحقیقات نوروساینس نشان می‌دهد که چنین مأموریت‌هایی بخش‌هایی از مغز را فعال می‌کند که با هویت فردی و اجتماعی مرتبط‌اند. به همین دلیل است که مشتریان حس می‌کنند بخشی از چیزی بزرگ‌تر شده‌اند و وفاداری‌شان افزایش می‌یابد.

هدف‌گذاری: مقصد کجاست؟

پس از مأموریت، نوبت هدف‌گذاری است. بدون هدف مشخص، منابع شرکت پراکنده خرج می‌شود. بهترین چارچوب برای طراحی هدف‌ها، مدل SMART است:

  • Specific (مشخص): هدف باید روشن باشد. به‌جای «رشد کاربران»، بگویید «۲۰٪ افزایش کاربر فعال ماهانه».

  • Measurable (قابل‌اندازه‌گیری): باید بتوان پیشرفت را با اعداد سنجید.

  • Achievable (واقع‌بینانه): اهداف باید متناسب با منابع شرکت باشند.

  • Relevant (مرتبط): باید با مأموریت و چشم‌انداز هماهنگ باشند.

  • Time-bound (زمان‌دار): باید برای دستیابی به هدف، محدوده‌ی زمانی مشخص وجود داشته باشد.

مثال ایرانی

یک استارتاپ SaaS حسابداری می‌تواند بگوید:
«تا پایان سال ۱۴۰۴، ۵۰۰۰ فروشگاه کوچک ایرانی را به مشتری فعال تبدیل می‌کنیم.»

این هدف شفاف است، با مأموریت مرتبط است، و زمان مشخص دارد.

پرتفوی کسب‌وکار: روی چه چیزی سرمایه‌گذاری کنیم؟

شرکت‌ها معمولاً بیش از یک محصول یا خدمت دارند. مدیریت پرتفوی یعنی انتخاب اینکه کدام محصولات باید بیشتر رشد کنند و کدام‌ها کنار گذاشته شوند.

ماتریس BCG یا ماتریس بوستون چیست؟

چهار دسته محصول:

  • ستاره‌ها: رشد بالا و سهم بازار بالا (مثلاً سرویس تاکسی اسنپ در دوران اوج).

  • گاوهای شیرده: رشد کم اما سهم بالا؛ درآمد ثابت ایجاد می‌کنند (مانند سرویس خرید شارژ موبایل).

  • علامت سؤال: رشد بالا اما سهم کم؛ باید تصمیم بگیریم روی آنها سرمایه‌گذاری کنیم یا کنارشان بگذاریم (یک اپلیکیشن نوپا).

  • سگ‌ها: رشد کم و سهم کم؛ بهتر است حذف شوند.

ماتریس آنسوف

چهار راهبرد رشد:

  1. نفوذ در بازار: فروش بیشتر به مشتریان فعلی (دیجی‌کالا با کمپین‌های تخفیف).

  2. توسعه بازار: ورود به بازار جدید (اسنپ‌فود در شهرهای جدید).

  3. توسعه محصول: ارائه محصول جدید به مشتریان فعلی (کافه‌بازار با سرویس ویدئو).

  4. تنوع‌بخشی: ورود به صنعت جدید (دیجی‌کالا جت به‌عنوان سوپرمارکت آنلاین).

استراتژی بازاریابی: مشتری‌محور یا محصول‌محور؟

خیلی از کسب‌وکارها اشتباه می‌کنند: محصول می‌سازند و بعد دنبال مشتری می‌گردند. مسیر درست این است که اول نیاز مشتری فهمیده شود، بعد محصول طراحی شود.

مدل STP

  • Segmentation (بخش‌بندی): تقسیم بازار به گروه‌های کوچک‌تر بر اساس ویژگی‌هایی مثل سن، مکان، سبک زندگی یا رفتار خرید.

  • Targeting (هدف‌گیری): انتخاب بخش یا بخش‌هایی از بازار که بیشترین تناسب با منابع شرکت دارند.

  • Positioning (جایگاه‌یابی): ساختن جایگاه مشخص در ذهن مشتری.

مثال

فروشگاه آنلاین قهوه تخصصی:

  • بخش‌بندی: علاقه‌مندان به قهوه موج سوم.

  • هدف‌گیری: جوانان ۲۰ تا ۴۰ ساله در تهران.

  • جایگاه‌یابی: «قهوه محلی با برشته‌کاری تازه و کیفیت جهانی.»

آمیخته بازاریابی: از ۴P تا ۷P

مدل کلاسیک بازاریابی چهار P دارد:

  • Product (محصول)

  • Price (قیمت)

  • Place (مکان/توزیع)

  • Promotion (ترویج/ارتقا)

برای خدمات، سه P دیگر اضافه شد:

  • People (آدم‌ها)

  • Process (فرآیند)

  • Physical Evidence (شواهد فیزیکی)

مثال: اسنپ

  • محصول: اپلیکیشن حمل‌ونقل.

  • قیمت: رقابتی و پویا.

  • مکان: اپلیکیشن موبایل.

  • ترویج: تبلیغات محیطی و دیجیتال.

  • آدم‌ها: رانندگان و تیم پشتیبانی.

  • فرآیند: درخواست سفر ساده و سریع.

  • شواهد فیزیکی: رسید دیجیتال، امتیاز رانندگان.

محیط بازاریابی: دنیا روی Pause نمی‌ماند

هیچ کسب‌وکاری در خلأ فعالیت نمی‌کند. همیشه نیروهای بیرونی هستند که می‌توانند رشد شرکت را سرعت بدهند یا جلوی آن را بگیرند. به همین دلیل، تحلیل محیط بازاریابی بخش جدانشدنی از استراتژی است.

محیط خرد (Microenvironment)

محیط خرد شامل بازیگرهایی است که مستقیم روی عملکرد شرکت اثر می‌گذارند:

  • مشتریان

  • رقبا

  • تأمین‌کنندگان

  • واسطه‌ها و کانال‌های توزیع

  • گروه‌های ذی‌نفع (رسانه‌ها، نهادهای دولتی، عموم جامعه)

مثال: وقتی اسنپ راننده‌های کافی در یک شهر ندارد، مشتری تجربه‌ی بدی خواهد داشت. یا وقتی کافه‌بازار با توسعه‌دهندگان اپلیکیشن همکاری نکند، تنوع محصول کاهش پیدا می‌کند.

محیط کلان (Macroenvironment)

نیروهای کلان بیرونی، که معمولاً خارج از کنترل شرکت‌اند. معروف‌ترین چارچوب برای تحلیل آن PESTEL است:

  • Political/Legal (سیاسی/قانونی): مقررات بانک مرکزی درباره‌ی فین‌تک‌ها.

  • Economic (اقتصادی): تورم، نرخ ارز، قدرت خرید مردم.

  • Social (اجتماعی/جمعیت‌شناختی): تغییر سبک زندگی، افزایش استفاده از اینترنت.

  • Technological (فناورانه): گسترش پرداخت QR، هوش مصنوعی در تبلیغات.

  • Environmental (محیطی): بحران انرژی یا محدودیت منابع.

  • Legal (حقوقی): حریم خصوصی داده‌ها، قوانین ضدپولشویی.

مثال واقعی: استارتاپ فین‌تک ایرانی

  • فرصت: افزایش ضریب نفوذ اینترنت موبایل و اعتماد مردم به پرداخت آنلاین.

  • تهدید: محدودیت‌های قانونی بانک مرکزی برای کیف‌پول‌ها.


SWOT: تلفیق محیط و منابع داخلی

ابزار بعدی، SWOT است:

  • Strengths (قوت): قابلیت‌های داخلی شرکت (مثلاً تیم فنی قوی یا برند معتبر).

  • Weaknesses (ضعف): محدودیت‌های داخلی (مثل کمبود بودجه یا نبود تجربه‌ی بازاریابی).

  • Opportunities (فرصت): شرایط بیرونی مثبت (مثل رشد بازار آنلاین).

  • Threats (تهدید): شرایط بیرونی منفی (مثل تغییر قوانین یا ورود رقیب بزرگ).

مثال فرضی: اپلیکیشن مدیریت هزینه دانشجویی

  • قوت: طراحی ساده و کاربرپسند.

  • ضعف: بودجه محدود برای تبلیغات.

  • فرصت: افزایش تعداد دانشجویان استفاده‌کننده از موبایل.

  • تهدید: احتمال فیلترینگ یا محدودیت دسترسی به APIهای بانکی.

SWOT کمک می‌کند بفهمیم از کدام قوت برای بهره‌گیری از فرصت‌ها استفاده کنیم و چطور ضعف‌ها را برای مقابله با تهدیدها کاهش بدهیم.

ROI بازاریابی: خرج کردیم، چه چیزی برگشت؟

یکی از مهم‌ترین سؤال‌های هر مدیرعامل: «این همه خرج تبلیغ کردیم، چه سودی به دست آوردیم؟» برای پاسخ به این سؤال، شاخص‌های مالی بازاریابی تعریف شده‌اند.

CAC – Customer Acquisition Cost

هزینه جذب هر مشتری جدید.
فرمول:
کل هزینه‌های بازاریابی ÷ تعداد مشتریان جدید

مثال:
اگر یک استارتاپ ۵۰ میلیون تومان برای تبلیغات خرج کند و ۱۰۰۰ مشتری جدید جذب شود، CAC = ۵۰ هزار تومان است.

CLV – Customer Lifetime Value

ارزش عمر مشتری.
فرمول ساده:
میانگین سود هر خرید × تعداد خرید سالانه × متوسط سال‌های رابطه – CAC

مثال:
اگر سود هر خرید ۵۰ هزار تومان باشد، مشتری سالی ۴ بار خرید کند و ۳ سال بماند:
CLV = (۵۰,۰۰۰ × ۴ × ۳) – CAC = ۶۰۰,۰۰۰ – ۵۰,۰۰۰ = ۵۵۰,۰۰۰ تومان

ROAS – Return on Ad Spend

بازده هزینه تبلیغات.
فرمول:
درآمد منتسب به تبلیغ ÷ هزینه تبلیغ

مثال:
اگر یک کمپین تبلیغاتی ۳۰ میلیون تومان هزینه داشته و ۹۰ میلیون تومان فروش ایجاد کرده:
ROAS = ۳ (سه برابر بازگشت).

MROI – Marketing ROI

بازده کل سرمایه‌گذاری بازاریابی.
فرمول:
(سود خالص ناشی از بازاریابی – هزینه بازاریابی) ÷ هزینه بازاریابی

این شاخص نسبت به ROAS دقیق‌تر است چون سود را هم در نظر می‌گیرد.

Payback Period

مدت زمانی که طول می‌کشد هزینه جذب مشتری (CAC) بازگردد.
مثال: اگر CAC = ۵۰ هزار تومان و سود ماهانه از هر مشتری = ۲۰ هزار تومان باشد، Payback = ۲.۵ ماه.

داستان عددی: فین‌تک فرضی «پی‌نو»

  • هزینه کمپین: ۶۰ میلیون تومان

  • نصب فعال جدید: ۱۲,۰۰۰ کاربر

  • تبدیل به کاربر تراکنشی: ۱۵٪ → ۱,۸۰۰ نفر

  • سود ناخالص ماهانه هر کاربر: ۱۵,۰۰۰ تومان

  • نرخ ریزش ماهانه: ۸٪ (یعنی عمر متوسط ۱۲.۵ ماه)

محاسبات:

  • CAC = ۶۰,۰۰۰,۰۰۰ ÷ ۱,۸۰۰ ≈ ۳۳,۳۰۰ تومان

  • CLV ≈ ۱۵,۰۰۰ × ۱۲.۵ = ۱۸۷,۵۰۰ تومان

  • نسبت CLV به CAC ≈ ۵.۶:۱ (عالی)

  • دوره بازگشت سرمایه ≈ ۲.۲ ماه

این یعنی استراتژی بازاریابی «پی‌نو» فعلاً سودآور است، اما باید روی کاهش ریزش تمرکز کند تا CLV واقعی بیشتر شود.

تمرین‌های عملی برای شما

  1. مأموریت برند خود را در یک جمله بنویسید.

  2. محصولات خود را در ماتریس BCG جای دهید.

  3. بازار هدف خود را بخش‌بندی و هدف‌گیری کنید.

  4. یک جمله جایگاه‌یابی (Positioning) بنویسید.

  5. CAC و CLV خود را با داده‌های واقعی یا فرضی محاسبه کنید.

جمع‌بندی

فصل دوم کتاب مدیریت بازاریابی نشان می‌دهد که:

  • استراتژی بازاریابی جزیره‌ای جدا نیست، بلکه باید از مأموریت و اهداف کل شرکت بجوشد.

  • پرتفوی کسب‌وکار باید مدیریت شود تا منابع روی محصولات درست صرف شوند.

  • استراتژی مشتری‌مدار (STP + ۷P) اساس بازاریابی مدرن است.

  • محیط بازاریابی دائماً تغییر می‌کند و باید با PESTEL و SWOT تحلیل شود.

  • سنجش ROI بازاریابی نشان می‌دهد پول خرج‌شده چقدر ارزش ایجاد کرده است.

چک‌لیست اقدام سریع

  • مأموریت شرکت خود را بازنویسی کنید.

  • اهداف SMART تعیین کنید.

  • محصولات و خدمات را در ماتریس BCG و آنسوف تحلیل کنید.

  • بخش‌بندی بازار و جایگاه‌یابی انجام دهید.

  • KPIهای بازاریابی (CAC، CLV، ROAS، MROI) را محاسبه کنید.

پرسش‌های متداول (FAQ)

۱. چرا مأموریت سازمان این‌قدر مهم است؟
چون مأموریت دلیل وجودی شرکت است و جهت‌گیری همه‌ی فعالیت‌ها را مشخص می‌کند.

۲. فرق BCG و آنسوف چیست؟
BCG برای تحلیل وضعیت پرتفوی موجود است، آنسوف برای تصمیم‌گیری درباره مسیر رشد آینده.

۳. STP دقیقاً چه کمکی به بازاریابی می‌کند؟
کمک می‌کند بازار را بخش‌بندی کنیم، بهترین بخش را انتخاب کنیم و جایگاه روشنی در ذهن مشتری بسازیم.

۴. CAC و CLV چرا باید با هم دیده شوند؟
چون CAC هزینه جذب است و CLV ارزش طول عمر مشتری؛ اگر CLV بیشتر از CAC نباشد، کسب‌وکار پایدار نخواهد بود.

۵. Payback Period چطور به ما کمک می‌کند؟
به ما می‌گوید چه مدت طول می‌کشد تا هزینه جذب مشتری برگردد؛ این برای مدیریت نقدینگی حیاتی است.

۶. چرا باید ROI بازاریابی را بسنجیم؟
چون تنها راهی است که می‌فهمیم فعالیت‌های بازاریابی واقعاً ارزش ایجاد کرده‌اند یا نه.

استراتژی بازاریابیمشتریهزینه جذب مشتریمارکتینگبازاریابی
۱
۰
mohsen hashempour
mohsen hashempour
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید