Dr Laravel
Dr Laravel
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

سوگیری‌های شناختی عامل تصمیم اشتباه

 سوگیری‌های شناختی چیست؟
سوگیری‌های شناختی چیست؟


چقدر محیط اطرافمون رو درست و منطقی درک می‌کنیم و می‌شناسیم؟ چقدر دچار خطا و اشتباه می‌شیم؟ در بعضی از کتاب‌هایی که خوندم به مفهوم سو‌گیری‌ شناختی یا خطای شناختی برخوردم: مثلاً در «نابخردی‌های پیش‌بینی‌پذیر» یا دو کتابی که از جاناتان هایت یعنی «ذهن درستکار» و «فرضیه‌ خوش‌بختی» و مخصوصاً‌ «واقعیت» هانس روزلینگ. نسیم طالب هم در «قوی سیاه» سراغ برخی از این خطاهای شناختی رفته بود، یا اصلاً‌ «اثر هاله‌ای» که کل کتاب به همین خطاها و مخصوصاً یکی از آنها به نام «اثر هاله‌ای» یا «خطای تعمیم» می‌پرداخت.

این سوگیری‌ها یا خطاهای شناختی لیست بلند بالایی هم دارند و به نظر می‌رسد مدام به تعدادشان اضافه می‌شود. در مواجهه با این سوگیری‌های شناختی شاید اولین سوال چرایی آنها باشد. چرا اصلاً‌ چنین «نقص‌ها» یا خطاهایی در سیستم شناختی ما وجود دارد؟ این خطاهای شناختی چه چیزی درباره‌ی روش کارکرد ذهن به ما می‌گویند و سوال بعدی اینکه با اینها چه می‌توانیم بکنیم؟

چرا سوگیری شناختی داریم؟

هرکدام از سوگیری‌های شناختی را که بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که اغلب یک مکانیزم هوشمندانه در دل خودش دارد که در مواقع زیادی درست عمل می‌کند. یعنی شبیه به یک میانبر است که اصلاً برای شرایط و وضعیت خاصی طراحی شده، اما الان دیگر آن شرایط و وضعیت تغییر کرده است. مثلاً «اثر هاله‌ای» یا خطای تعمیم این است که ویژگی‌های خوب یا بد یک جنبه از یک پدیده یا شخصیت را به کل آن تعمیم بدهد. این تعمیم یک میانبر است که ذهن آدم زود، تند، سریع بتواند به یک قضاوت اولیه برسد. اما وقتی ذهن با میانبری که در آن تعبیه شده در شرایط تازه‌ای قرار می‌گیرد -مثلاً وقتی که با پدیده‌های پیچیده و بزرگی مثل یک سازمان یا شرکت بزرگ روبرو است- لزوماً درست جواب نمی‌دهد.

سوگیری شناختی چه تاثیری روی جامعه دارد
سوگیری شناختی چه تاثیری روی جامعه دارد


سوگیری شناختی چه تاثیری روی جامعه دارد؟

این سوگیری‌های شناختی هم در سطح فردی عمل می‌کنند و هم در سطح اجتماعی منشاء اثر می‌شوند. مثلاً جاناتان هایت در «فرضیه‌ی خوشبختی» از خطای «حساسیت به جنبه‌ی منفی» می‌گوید. اینکه خبر بد بیشتر در ذهن می‌ماند تا خبر خوب؛ یا اینکه از دست دادن، بیشتر بر ما اثر می‌گذارد تا به‌دست آوردن. جاناتان هایت توضیح می‌دهد که ریشه‌ی این خطا در کجاست و اینکه این خطا هم در زندگی فردی و هم در سطح اجتماعی می‌تواند باعث قضاوت‌ها و تحلیل‌های غلط بشود. در سطح فردی می‌تواند روی تصمیم‌گیری‌های عاطفی یا اقتصادیمان اثر بگذارد. در سطح اجتماعی هم این جهت‌گیری شناختی اصلاً‌ یکی از چیزهایی است که صنعت خبررسانی و اخبار رسانه‌ها را شکل می‌دهد. مشابه این تحلیل‌ها را از زبان آقای هانس روزلینگ هم در کتاب «واقعیت» خوندم.

با خطاهای شناختی هنوز می‌توان به عقلانیت امیدوار بود؟

با مرور و آشنا شدن با این جهت‌گیری‌ها و خطاهای شناختی این تصور پیش می‌آید که پس آن تصویری که ما از انسان به عنوان موجودی عقلانی داشتیم درست نیست؛ و انسان مجموعه و ملغمه‌ای است از مکانیزم‌های بقا و نجات که لزوماً ربطی به عقل و منطق ندارند. یکی از حرف‌های کلیدی دن آریلی در «نابخردی‌های پیش‌بینی‌پذیر» همین است. او می‌خواهد توجه ما را به جنبه‌ی غیر منطقی و «نابخردانه‌ی» رفتارهایمان -البته در حیطه‌ی اقتصاد- جلب کند.

اما نباید از عقلانیت آدم ناامید شد چون همین سوگیری‌ها و خطاهای شناختی را هم ما انسان‌ها کشف کرده‌ایم. کسی نگفته همه‌ی آدم‌ها در همه‌ی اوقات عقلانی هستند. بلکه ما آدم‌ها اگر به قدر کافی تلاش کنیم، می‌توانیم دست کم به صورت جمعی عقلانی فکر کنیم و تصمیم بگیریم.

راه حل‌های پیش رو برای مقابله با خطاهای شناختی

با این خطاها، با این نقص‌های سیستم شناختمان چه باید بکنیم؟ راهی که از دل این کتاب‌ها بیرون می‌آید ظاهراً‌ این است که وقتی به وجود این نقص‌ها و خطاها آگاه می‌شویم، وقتی متوجه می‌شویم که کجاها ممکن است دچار اشتباه بشویم، اولاً بیشتر احتیاط می‌کنیم و ثانیاً می‌توانیم سیستم‌ها و نظام‌هایی را بسازیم که جلوی چنین خطاهایی را بگیرد. مثلاً بخش مهمی از روش علمی و به عنوان مثال تاکیدش بر اینکه آزمایش‌ها و تحقیق‌ها مدام باید تکرار و بازسازی شوند بر همین اساس است؛ برای این است که جلوی این خطاها را بگیریم. پس قدم اول این است که بتوانیم تشخیص بدهیم کجا دچار کدام خطای شناختی شدیم. کاری که این کتاب‌ها می‌کنند هم همین است. تمرین کردن برای تشخیص خطاهای شناختی که گرفتارشان هستیم.

خطاهای شناختیروانشناسیاثر هاله ایسوگیری شناختی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید