ححتماً شما هم از بزرگترها شنیدین که میگن: «ما با دست خالی شروع کردیم و به اینجا رسیدیم، جوونهای امروزی تنبلن!» ولی آیا واقعاً داستان همینه، یا پای چند تا خطای ذهنی در میونه که باعث میشه نتونن شرایط امروز ما رو درک کنن؟
فرضیهٔ جهان عادل (Just-World Hypothesis)
فرضیهٔ جهان عادل، اون نیاز روانی ماست که دوست داریم باور کنیم دنیا اساساً جای منصفانهایه و هر کسی همونی رو گیرش میاد که لایقشه. آدمای خوب پاداش میگیرن و آدمای بد هم مجازات میشن.
این سوگیری، یه جور مکانیزم دفاعی برای حفظ سلامت روانمونه. اگه قبول کنیم که دنیا ناعادلانه است و ممکنه اتفاقای بد بیدلیل واسه آدمای خوب بیفته، یه حس ناامنی و اضطراب شدیدی میگیریم. برای همین، ذهنمون ترجیح میده واسه هر اتفاقی، یه دلیل عادلانه پیدا کنه.
اونی که تو نسل قبل موفق شده، برای اینکه حس کنه موفقیتش شانسی نبوده و کاملاً حقش بوده، به این باوره پناه میبره. با خودش میگه: «من موفق شدم چون سختکوش و بااراده بودم.» نتیجه منطقی این حرفش این میشه که: «پس جوونایی که امروز موفق نمیشن، حتماً یه مشکلی تو خودشون دارن؛ تنبلن یا بیانگیزه.»
اینجوری، به جای اینکه واقعیت تلخ یه سیستم اقتصادی و اجتماعی ناعادلانه رو قبول کنه، مشکل رو به یه نقص اخلاقی تو جوونا ربط میده. این کار بهش آرامش روانی میده و جایگاه خودش رو تو یه «دنیای عادل» توجیه میکنه.
سوگیری تأیید (Confirmation Bias)
این سوگیری یعنی تمایل ذهنمون به گشتن دنبال اطلاعاتی که باورهای قبلیمون رو تأیید کنه. ما ناخودآگاه شواهدی رو که با نظرمون مخالفه، نادیده میگیریم یا بیاهمیت جلوه میدیم.
طرفی که تو نسل قبل با این باور که «تلاش تنها عامل موفقیته» به جایی رسیده، فعالانه دنبال چیزایی میگرده که این باورش رو تأیید کنه.
اگه یه جوون موفق و کارآفرین ببینه، میگه: «ببینید! اگه تلاش کنید، میشه.»
اگه هزاران جوون تحصیلکرده و بیکار ببینه، اونا رو نادیده میگیره یا میگه: «اینا به اندازه کافی خلاقیت یا اراده نداشتن.»
اون تو شبکههای اجتماعی دنبال خبرایی میگرده که از «تنبلی جوونای امروزی» میگن و از تحلیلای اقتصادی که مشکل رو ساختاری میدونن، راحت رد میشه.
شکاف همدلی (Empathy Gap)
این پدیده یعنی ناتوانی ما تو درک درست حس و حال و دیدگاه بقیه، مخصوصاً وقتی وضعیت خودمون با اونا فرق داره.
اونا ممکنه بگن «ما هم سختی کشیدیم»، ولی حافظه، تلخی اون سختیها رو بعد از دهها سال موفقیت، کمرنگ کرده. اونا سختی گذشتهشون رو از پشت عینک موفقیت امروزشون به یاد میارن. در نتیجه، شدت و عمق درد و رنجی که جوونای امروز تجربه میکنن رو دستکم میگیرن. چون نمیتونن سنگینی اون بار رو واقعاً حس کنن، راحت به این نتیجه میرسن که جوونا دارن اغراق میکنن یا بهونه میارن.
خطای انگ بیدرنگ (Fundamental Attribution Error)
نسل قدیم: «من تو شرایط سخت کار کردم و موفق شدم، چون بااراده بودم.»
قضاوت دربارهٔ نسل جدید: «این جوونا موفق نمیشن، چون تنبل و بیارادهن.»
اونا نقش حیاتی شرایط و بستر رو نادیده میگیرن. یادشون میره که تو دوره اونا، تورم کمتر بود، امید به آینده بیشتر بود و موانع اجتماعی و اقتصادی یه شکل دیگهای بود.
سوگیری بقا (Survivorship Bias)
ما تمایل داریم فقط به داستان آدمای موفق توجه کنیم و همهٔ اونایی که با وجود تلاش زیاد تو همون شرایط شکست خوردن رو فراموش میکنیم. اون فردی که تو گذشته موفق شده، نمایندهٔ همهٔ همنسلهاش نیست؛ اون یکی از معدود «بازموندهها»ست. هزاران نفر دیگه تو همون دوره تلاش کردن و به خاطر موانع سیستماتیک شکست خوردن، ولی داستان اونا هیچوقت شنیده نمیشه. در نتیجه، آدم موفقه به اشتباه فکر میکنه که هرکی تلاش میکرد، موفق میشد. در جنگ جهانی دوم، مهندسان فقط قسمتهایی از هواپیماهای برگشته رو که تیر خورده بود، تقویت میکردن. اما یه آمارشناس به اسم آبراهام والد گفت: شما باید جاهایی رو تقویت کنید که تیر نخورده! چون هواپیماهایی که به اون نقطههای حساس (مثل موتور) تیر خوردن، هیچوقت برنگشتن. این یه نمونه کامل از سوگیری بقاست.
~ علی نظری