تغییر و پذیرفتن آن برای انسانها با چارچوب های فکری شکل گرفته، عادت های رفتاری و تابوهای ذهنی پایدار و بعضا ریشه دار در نهادهای شکل گرفته رسمی و غیر رسمی و آداب و سنن و فرهنگ های محلی و حتی مذهبی، بسیار سخت و تا حدودی یک ماموریت غیرممکن است. با رویکرد سه سطحی مارکس می توان این مقاومت ها را در سطح فناوری، سیستم اقتصادی و فراساختارهای ایدیولوژیک تحلیل کرد.
در سطح اول، گاه قفل شدگی ما در رویکردهای سنتی و حتی تعبیرهای غلط فرهنگی و مذهبی مانعی برای پذیرش فناوری های جدید از سوی ما می شود و تا سالها سعی می کنیم که آنها را انکار کنیم و ممنوعشان کنیم. نمونه های فراوانی در همین ایران خودمان از صفویه تا کنون قابل مشاهده است، از مقاومت در برابر نوسازی و تجهیز به سلاح های گرم در زمان صفویه که تا شکست بزرگ چالدران ادامه داشت و تا مقاومت های بعد از آن در مقابل تلگراف، سینماتوگراف و عکاسی و تا تحصن و مقاومت درشکه چی ها در مقابل ماشین دودی و حتی مقاومت در مقابل ویديو و ماهواره و شبکه های اجتماعی در سال های اخیر. این مقاومت ها فقط در مقابل فناوری های جدید نبوده و علاوه بر این به قول مارکس در سطحی بالاتر گاه پایبندی های ما به الگوهای سنتی خلق ثروت و سیستم اقتصادی سنتی و رانتهای تاریخی حاکم بر آن ما را از توجه به شکل گیری مکانیزم های جدید تولیدی و اقتصادی و شکل گرفتن نسل جدیدی از کارآفرینان غافل کرده و پذیرش این تغییر را برای ما سخت می کند. همانطور که در مقابل همه اصلاحات ارضی ها مقاومت شد و اربابان زمین دار، حاضر به پذیرش نسل نویی از کارآفرینان صنعتی نبودند. سطح سوم مقاومت و تغییر، سطحی است که به دنبال تغییر در فناوری و سیستم اقتصادی به همراه خواهد آمد و آن تغییر در الگوهای فکری و سبک تفکر و فلسفه و هنر و سیاست و ساختار سیاسی است. همانطور که تغییرات تاریخی حاصل از انقلاب صنعتی و ظهور کارآفرینان و سرمایه داران حاصل از این انقلاب کم کم با خود سبک فلسفی جدید و ساختارهای سیاسی جدید که مبتنی بر دموکراسی و حکومت قانون بودند را به ارمغان آورد و انقلاب فرانسه نمادی شد برای تغییرات در سطح سوم.
نوع نگاه مارکس به تغییرات حاکم بر نظام سرمایه داری، نظریه او را به سمت شکل گیری یک سرنوشت محتوم مبتنی بر انقلاب کارگری برد که در نهایت منجر به شکل گیری آرمانشهری به عنوان جامعه بدون طبقه کمونیستی خواهد شد. اما تاریخ نشان داد که این پیش بینی مارکس و شکل گیری یوتوپیای جامعه بدون طبقه صرفا رویایی بیش نبود. در دهه 1940 میلادی، شومپیتر اقتصاد دان اتریشی در کتاب معروف "کاپیتالیسم، سوسیالیسم و دموکراسی" تغییرات اقتصاد سرمایه داری را تغییراتی از درون و مبتنی بر نوسازی فناورانه و به عبارت دیگر نوآوری و کارآفرینی دانست که با مکانیزمی به نام تخریب خلاق، محصولات و فرآیندها و شیوه های جدید را جایگزین روش های سنتی کرده و بر این اساس، زیربنای اقتصاد سرمایه داری مبتنی بر ناپایداری است و تخریب خلاق منجر به بحران سرمایهداری و تخریب و نابودی آن نمیشود بلکه روشی ضروری و طبیعی برای ایجاد و رشد بازار جدید می باشد. به عبارت دیگر، شومپیتر با نوعی از وجود "طوفان ابدی تخریب خلاق" تکامل طبیعی اقتصادها را توصیف کرد. بسیاری از اقتصاددانان طرفدار نظام سرمایه داری مبتنی بر همین نظریه، فرآیند شکست شرکت ها و حذف برخی از صنایع و شغل ها را طبیعی دانسته و جزیی از فرآیند رشد اقتصادی و پیشرفت میدانند. بنابراین، الگوی تخریب برای رشد اقتصادی یک الگوی طبیعی و تکاملی است ولی دردآور و نیازمند پذیرفتن رکود و بیکاری در بخش های سنتی و در حال تغییر است. این الگوی طبیعی را می توان در گزارش جهانی ایننوسایت دید که متوسط عمر 500 شرکت برتر آمریکا از حدود 32 سال در سال 1965 به حدود 24 سال در سال 2016 رسیده و پیش بینی می شود که این عدد به 12 سال در سال 2027 برسد.
حال بگذارید با این دو لنز، نگاهی گذرا به شکل گیری اکوسیستم استارتاپی ایران از اواخر دهه 1380 تا اوایل دهه 1390 بکنیم. شکل گیری اکوسیستم استارتاپی ایران حاصل تلاقی و همزمانی چند نیروی پیشران به صورت همزمان بوده است. بخشی از این نیروها از بیرون و برخی از درون کشور عاملی برای شکل گیری یک تغییر پارادایم اقتصادی و شکل گیری نوعی از تخریب خلاق در اقتصاد ایران شدند.
نیروی اول، با ظهور و گسترش اینترنت در ایران و به دنبال آن افزایش پهنای باند و سرعت اینترنت از یک سو و نفوذ هر چه بیشتر موبایل های هوشمند از سوی دیگر، کاربردهای بیشتری امکان پذیر شد و بر این اساس فرصت هایی برای شکل گیری کسب و کارهای آنلاین و مبتنی بر وب فراهم شد.
نیروی دوم، انباشت نیروی انسانی و تولید دانش شکل گرفته بر اساس سیاست هایی بود که از اواخر دهه 1370 در دانشگاه ها شکل گرفته بود و حجم زیادی از منابع انسانی تحصیل کرده و جوان که دیگر خسته از مکانیزم های سنتی دانشگاهی و صرفا علم برای علم بودند را مهیای ورود به بازار کرده بود.
نیروی سوم، کاهش بهره وری در بخش های سنتی اقتصاد از یک سو و گسترش هر چه بیشتر سهم بخش خدمات در اقتصاد کشور از سوی دیگر و همچنین نیاز بیشتر جامعه جوان و رو به رشد به خدمات با کیفیت تر و سریعتر و ارزان تر، لزوم بهره گیری از روش های نوین را در اقتصاد ایران با خود به همراه آورد. به همین علت است که نسل اول استارتاپ های ایرانی عمدتا در حوزه های خدماتی با حجم مشتری بالا مانند حمل و نقل و فروش آنلاین و یا تولید و عرضه محتوی شکل گرفتند.
نیروی چهارم، بهبود فضای حاصل از مذاکرات و به نتیجه رسیدن برجام، موج جدیدی از امید را در طبقات نخبه و تحصیلکردگان ایرانی خارج از کشور ایجاد کرد و همزمان حمایت هایی که معاون علم و فناوری ریاست جمهوری از بازگشت این نخبگان به ایران برای راه اندازی کسب و کارهای نوپا به عمل آورد، باعث شد که بخش زیادی از موج اول استارتاپ های ایرانی مبتنی بر توانمندی های این نخبگان و عمدتا بر مبنای تقلید از مدل های کسب و کار موفق در کشورهای پیش رو در حوزه های خدماتی شکل بگیرند.
نیروی پنجم، تحولات مثبت پس از برجام زمینه لازم را برای حضور و فعالیت سرمایه گذاران خارجی و بعضا شناخته شده جهانی بدون واسطه یا با واسطه فراهم کرد و میبینیم که نقش سرمایه گذاری خارجی در شکل گیری و یا رشد استارتاپ های اولیه که اکنون عمدتا دیگر شرکت هایی بزرگ شده اند مانند اسنپ و دیجیکالا، غیر قابل انکار است.
نیروی ششم، وجود بازارهای خالی و بکر فراوان در اقتصاد سنتی ایران به ویژه در حوزه خدمات زمینه بروز و شکل گیری استارتاپ هایی را فراهم آورد که می توانستند از یک گوشه خالی بازار سنتی سر برآورند و در ابتدا کمتر جدی گرفته شوند و در ابتدا با فتح بازارها و مشتریان خط مقدم ساحلی که عمدتا طبقه جوان و تحصیلکرده جامعه بودند، با سرعت بالایی انتشار پیدا کنند و تا پیش از آنکه بخش های سنتی بتوانند از رانت های سیاستی و قانونی خود استفاده کنند، حجم قابل توجهی از کاربران را به خود اختصاص دهند و به همین علت هم حذف کامل آنها از سوی بخش سنتی سخت تر شد.
این شش نیروی پیشران، اکوسیستمی را شکل داد و سرآغاز مقاومت هایی از جنس سطوح اول و دوم تغییرات مارکسیستی شد. از سوی دیگر، این نیروهای پیشران کم کم عواملی برای شکل گیری نوعی از تخریب خلاق را در اقتصاد ایران رقم زد و زمینه تحت تاثیر قرار گرفتن کسب و کارهای سنتی به ویژه در حوزه های مانند فروش سنتی لوازم الکترونیکی و موبایل و تاکسی های سنتی و انتشارات سنتی را رقم زد و کم کم حساسیت های این بخش ها را از طریق اتحادیه های صنفی مرتبط و همچنین دستگاه های اجرایی دولتی متولی آن بخش ها افزایش داد و به افزایش فشارهای رگولاتوری و قانونی بر استارتاپ ها انجامید. تا اینجای کار می توان تمامی تغییرات رایج مبتنی بر الگوی تخریب خلاق را در شکل گیری اکوسیستم استارتاپی ایران دید، در حالیکه بخش های سنتی موجود در بازار و دولت نمی توانستند این واقعیت را بپذیرند که این گذار فناورانه واقعیتی ناگزیر در اقتصاد است که باید پذیرفته شود و به آن رسمیت بخشید. رسمیتی که نیازمند رگولاتوری و قانونمند کردن این استارتاپ ها از یک سو و پیوند و بهره گیری بخش های سنتی از ابزارهای نوین است. اتفاقی که در سال های بعد تا حدودی اتفاق افتاد ولی هنوز به عنوان پاشنه آشیلی در توسعه اکوسیستم می توان از آن یاد کرد.