ویرگول
ورودثبت نام
Elnaz
Elnaz
خواندن ۸ دقیقه·۱ سال پیش

کتاب تفسیر نمونه



سلام. تو این پست قراره کتابی معرفی بشه که در اون، آرامش رو خواهید یافت.
شاید وقتی صحبت از آرامش میشه، ناخواسته ذهنمون دنبال یه کتاب روانشناسیِ خوب میگرده که البته هیچ ایرادی هم نداره. من خودم به شدت عاشق روانشناسی هستم و اگر کتابی خوب باشه، میشه چیزهای خیلی مفیدی ازش یاد گرفت.. اما امروز میخوام تو این پست، یه کتاب متفاوت معرفی کنم که برای شخصِ من بسیار مفید بوده.. به معنای واقعی ازش آرامش گرفتم..

اسم این کتاب ، تفسیر نمونه هست. من تا قبل از خوندنش فکر نمی کردم که بتونم قرآن رو عمیق تر درک کنم. اما خوندن این تفسیر کمکم کرد بتونم کلام خدا رو بهتر بفهمم و همین فهمیدن باعث شد بیشتر از قبل عاشق قرآن بشم. شاید قبلا وقتی آیه ای رو می خوندم، فقط معنای ظاهریِ آیه (یا نهایتا کمی بیشتر) رو می فهمیدم. اما کتاب تفسیر نمونه کمکم کرد لایه های عمیق ترِ آیات رو متوجه بشم و همین باعث میشه ایمان تون به این کتاب آسمانی بیشتر بشه..

پیشنهادم این هست که تفسیر رو از ابتدای قرآن شروع کنین و به ترتیب جلو برین. چون در هر آیه مواردی مطرح میشه که بعضی هاشون پیش نیاز هست برای اینکه بتونیم آیات بعدی رو بهتر درک کنیم. یعنی اگر اون توضیحات رو نخونده باشیم، شاید در آیات بعدی نتونیم اون مفهوم عمیق تر رو اونطوری که لازمه ش هست درک کنیم.

روش کار کتاب به این صورت هست که اول خودِ آیه و ترجمه ش رو نوشته. بعد شأن نزول رو گفته، یعنی اون اتفاقی که باعث شده این آیه نازل بشه.. و در آخر، تفسیر آیه رو مفصل نوشته و همچنین تمام توضیحات و نکاتی که در ارتباط با اون آیه و تفسیرش هست. این کتاب، متن کاملا روانی داره و برای عموم مردم نوشته شده..

شاید ما در طول زندگیمون خیلی کتابها بخونیم، اما فکر می کنم یکی از کتاب هایی که کمتر به مفاهیمش عمیق تر شدیم، همین قرآنیه که تو خونه ی خیلی از ماها هست.. حالا که این فرصت برامون مهیا شده، چقدر خوبه که نهایت استفاده رو ازش ببریم.

کتاب تفسیر نمونه شامل ۲۷ جلد هست و شما می تونین این کتاب ارزشمند رو از اپلیکیشن طاقچه به صورت کاملا رایگان و قانونی مطالعه کنین. تمام جلدهاش در طاقچه موجوده. برای دریافت ، اینجا کلیک کنید


در ادامه می خوام تفسیر آیات ۶ و ۷ سوره بقره رو بذارم. البته چون توضیحاتِ این دو آیه طولانی هست، من فقط یه بخشی از اون رو انتخاب کردم:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (۶ بقره)
خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (۷ بقره)


ترجمه :
کسانى که کافر شدند، براى آنان یکسان است که آنان را (از عذاب الهى) بیم دهى یا ندهى. ایمان نخواهند آورد. (۶ بقره)
خدا بر دلها و گوشهاى آنان مُهر نهاده. و بر چشمهایشان پرده اى افکنده شده. و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست. (۷ بقره)


تفسیر :
گروه دوم، کافران لجوج و سرسخت :

این گروه، درست در نقطه مقابل متقین و پرهیزگاران قرار دارند و صفات آنها در دو آیه فوق به طور فشرده بیان شده است.
در نخستین آیه مى گوید:  آنها که کافر شدند (و در کفر و بى ایمانى سخت لجاجت می ورزند) براى آنها تفاوت نمى کند که آنان را از عذاب الهى بترسانى یا نترسانى، ایمان نخواهند آورد  (إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لایُؤْمِنُونَ).

گروه اول یعنی متقین و پرهیزگاران، از هر نظر با تمام حواس و ادراکات آماده بودند که پس از دریافت حق آن را پذیرا شوند و از آن پیروى کنند.
ولى این دسته چنان در گمراهى خود سرسخت اند که هر چند حق براى آنان روشن شود، حاضر به پذیرش نیستند، قرآنى که راهنما و هادى متقین بود، براى اینها به کلى بى اثر است، بگوئى یا نگوئى، انذار کنى یا نکنى، بشارت دهى یا ندهى، اثر ندارد، اصولاً آنها آمادگى روحى براى پیروى از حق و تسلیم شدن در برابر آن را ندارند.

***
آیه دوم اشاره به دلیل این تعصب و لجاجت مى کند و مى گوید: آنها چنان در کفر و عناد فرو رفته اند که حس تشخیص را از دست داده اند. خدا بر دل ها و گوش هایشان مُهر نهاده و بر چشم هاشان پرده افکنده شده  (خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ).
به همین دلیل نتیجه کارشان این شده است که براى آنها عذاب بزرگى است  (وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ).

به این ترتیب، چشمى که پرهیزگاران با آن، آیات خدا را مى دیدند، و گوشى که سخنان حق را با آن مى شنیدند، و قلبى که حقایق را به وسیله آن درک مى کردند در اینها از کار افتاده است، عقل و چشم و گوش دارند، ولى قدرت درک ، دید و شنوائى  ندارند! چرا که اعمال زشتشان و لجاجت و عنادشان پرده اى شده است در برابر این ابزار شناخت.

مسلماً انسان تا به این مرحله نرسیده باشد، قابل هدایت است، هر چند گمراه باشد، اما به هنگامى که حس تشخیص را بر اثر اعمال زشت خود از دست داد دیگر راه نجاتى براى او نیست، چرا که ابزار شناخت ندارد و طبیعى است که عذاب عظیم در انتظار او باشد.


نکته ها :

۱ ـ آیا سلب قدرت تشخیص، دلیل بر جبر نیست؟
نخستین سؤالى که در اینجا پیش مى آید این است: اگر طبق آیه فوق، خداوند بر دل ها و گوش هاى این گروه مُهر نهاده، و بر چشم هاشان پرده افکنده، آنها مجبورند در کفر باقى بمانند، آیا این جبر نیست؟ شبیه این آیه در موارد دیگرى از قرآن نیز به چشم مى خورد، با این حال مجازات آنها چه معنى دارد؟
پاسخ این سؤال را خود قرآن داده است و آن این که: اصرار و لجاجت آنها در برابر حق و ادامه به ظلم، بیدادگرى و کفر سبب مى شود که پرده اى بر حس تشخیص آنها بیفتد، در سوره  نساء  آیه ۱۵۵ مى خوانیم: خداوند به واسطه کفرشان، مُهر بر دل هاشان نهاده !
و در سوره مؤمن  آیه ۳۵ مى خوانیم: این گونه خداوند بر هر قلب متکبر ستمکار مُهر مى نهد !
و در سوره  جاثیه  آیه ۲۳ چنین آمده است:  آیا مشاهده کردى کسى را که هواى نفس را خداى خود قرار داده؟ و لذا گمراه شده، و خدا مُهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افکنده است.

ملاحظه مى کنید سلب حس تشخیص و از کار افتادن ابزار شناخت در آدمى در این آیات، معلول عللى شمرده شده است، کفر، تکبر، ستم، پیروى هوس هاى سرکش، لجاجت و سرسختى در برابر حق.. در واقع این حالت، عکس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است نه چیز دیگر.

اصولاً این یک امر طبیعى است که اگر انسان به کار خلاف و غلطى ادامه دهد تدریجاً با آن انس مى گیرد، نخست یک حالت است، بعداً یک عادت مى شود، سپس مبدل به یک ملکه مى گردد و جزء بافت جان انسان مى شود، گاه کارش به جائى مى رسد که بازگشت براى او ممکن نیست، اما چون خودش آگاهانه این راه را انتخاب کرده است مسئول تمام عواقب آن مى باشد بدون آن که جبر لازم آید، درست همانند کسى که آگاهانه با وسیله اى چشم و گوش خود را کور و کر مى کند تا چیزى را نبیند و نشنود.

و اگر مى بینیم اینها به خدا نسبت داده شده است به خاطر آن است که خداوند این خاصیت را در این گونه اعمال نهاده است (دقت کنید).

عکس این مطلب نیز در قوانین آفرینش کاملاً مشهود است، یعنى کسى که پاکى و تقوا، درستى و راستى را پیشه کند، خداوند حس تشخیص او را قوى تر مى سازد و درک و دید و روشن بینى خاصى به او مى بخشد، چنان که در سوره  انفال  آیه ۲۹ مى خوانیم :  اى مؤمنان اگر تقوا پیشه کنید خداوند فرقان یعنى وسیله تشخیص حق از باطل را به شما عطا مى کند.

این حقیقت را در زندگى روزمره خود نیز، آزموده ایم. افرادى هستند که عمل خلافى را شروع مى کنند، در آغاز خودشان معترف اند که صد در صد خلافکار و گنهکارند، و به همین دلیل از کار خود ناراحتند، ولى کم کم که با آن انس مى گیرند این ناراحتى از بین مى رود، و در مراحل بالاتر گاهى کارشان به جائى مى رسد که نه تنها ناراحت نیستند که خوشحالند و آن را وظیفه انسانى و یا وظیفه دینى خود مى شمرند!

در حالات  حجاج بن یوسف  آن اَبَر جنایتکار روزگار مى خوانیم: براى توجیه جنایات هولناکش مى گفت: این مردم گنهکارند من باید بر آنها مسلط باشم و به آنها ستم کنم; چرا که مستحق اند، گوئى این همه قتل و خونریزى و جنایت را مأموریتى از سوى خدا براى خود مى پنداشت!

و نیز مى گویند: یکى از سپاهیان چنگیز ، در یکى از شهرهاى مرزى ایران سخنرانى کرده گفت: مگر شما معتقد نیستید که خداوند عذاب بر گنهکاران نازل مى کند، ما همان عذاب الهى هستیم پس هیچ گونه مقاومت نکنید!


۲ ـ اگر اینها قابل هدایت نیستند اصرار پیامبران براى چیست؟
این سؤال دیگرى است که در رابطه با آیات فوق در نظر مجسم مى شود، ولى توجه به یک نکته پاسخ آن را روشن مى سازد و آن این که مجازات و کیفرهاى الهى همیشه با اعمال و رفتار انسان ارتباط دارد، تنها نمى توان کسى را به خاطر این که قلباً آدم بدى است کیفر نمود، بلکه لازم است ابتدا او را دعوت به سوى حق کنند، اگر تبعیت نکرد و ناپاکى درون را در عملش منعکس ساخت در این حال مستحق کیفر است، در غیر این صورت مصداق قصاص قبل از جنایت خواهد بود.

این همان چیزى است که ما نام آن را  اتمام حجت مى گذاریم.
به طور خلاصه: جزا و پاداش عمل، حتماً باید پس از انجام عمل باشد، و تنها تصمیم، یا آمادگى و زمینه هاى روحى و فکرى براى این کار کافى نیست.
به علاوه پیامبران فقط براى هدایت اینها نیامده اند، اینها در اقلیت اند، اکثریت توده هاى گمراه کسانى هستند که تحت تعلیم و تربیت صحیح قابل هدایت مى باشند.


چالش کتابخوانی طاقچه

تفسیر نمونهقرآنچالش کتابخوانی طاقچهآرامشتفسیر قرآن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید