E:)ham
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

دود می خیزد .....


دود می‌خیزد زِ خلوتگاه من.

کس خبر کی یابد از ویرانه‌ام؟

با درون سوخته دارم سخن،

کی به پایان می‌رسد افسانه‌ام؟.... :-)

دست از دامان شب برداشتم

تا بیاویزم به گیسوی سحر.

خویش را از ساحل افکندم در آب،

لیک از ژرفای دریا بی‌خبر....

بر تن دیوارها طرح شکست.

کس دگر رنگی در این سامان ندید،

چشم می دوزد خیال روز و شب

از درون دل به تصویر امید.

تا بدین منزل نهادم پای را

از درای کاروان بگسسته‌ام......

گرچه می‌سوزم از این آتش به جان،

لیک بر این سوختن دل بسته ام... :-)

تیرگی پا می‌کشد از بام‌ها:

صبح می‌خندد به راه شهر من.

دود می‌خیزد هنوز از خلوتم.

با درون سوخته دارم سخن.....



پ. ن: زیبایی محض و دیگر هیچ. وقتی سهراب داد سخن سر دهد، سراپا چشم و سراسر معنی می‌شوم و تنها چیزی که میتونم بگم اینه:

جانا سخن از زبان ما میگویی!..... :-)


امیدوارم مثل من لذت برده باشید❤️



آری! و دَر آخَــر اَز گنـدُمـزار مـن و تـو، مُـشتی کـاه مـی مانَـد بَـرای بــادها....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید