ویرگول
ورودثبت نام
E:)ham
E:)hamآری! و دَر آخَــر اَز گنـدُمـزار مـن و تـو، مُـشتی کـاه مـی مانَـد بَـرای بــادها....
E:)ham
E:)ham
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

پیوست غمگین من: آه

آهِ این سالیان دور منم

که به لبهای زمان ماسیده است

آهِ لعنت شدهٔ این شب تار

که به دنبال نوای ققنوس،

می دَود این همه سال.

چنگ می اندازم،

به تن سرد زمان

تا خراش مجال بر تن او اندازم

وانگهی پس می زند دستم را...

حال دیگر هیچ نیست،

تنها "منم"

با دو دستان آغشته به خون

با تن بی جانِ ققنوس و زمان....

حال دیگر من هم، با سر چوبهٔ دار، اپرای عدالت می رويم.....

حال دیگر زِ من و ما و شما نیست اثر

حال دیگر تنها، یک صدا مانده است بر گوش جهان.....

آه می ماند و آه

ز همه پژواک ها

آه می ماند و آه

از همه بیداد ها، فریادها

آه می ماند و آه

آه می ماند و آه

آه می ماند و آه.....


پ. ن:سلام، امیدوارم دلتون بی غصه و زمین بر مدار خوشی بچرخه:-))

اینم یه شعر قدیمی بود که توی پیش نویس هام پیداش کردم و تصمیم گرفتم دوباره منتشرش کنم. امیدوارم لذت برده باشید.


زندگیمرگگذر عمرزمان
۶
۰
E:)ham
E:)ham
آری! و دَر آخَــر اَز گنـدُمـزار مـن و تـو، مُـشتی کـاه مـی مانَـد بَـرای بــادها....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید