ویرگول
ورودثبت نام
علی حنیفه
علی حنیفه
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

اولین...

تو زندگیم به جای خاصی نرسیدم ولی تلاشم رو همیشه کردم. به بقیه هم توصیه کردم تلاششون رو بکنن ولی خیلیا بهم گفتن خیالاتی.

خیالاتی بودن چیز بدی نیست. حداقل برای چند دقیقه هم که شده میتونی تو دنیایی به سر ببری که خودت ساختیش. خود اداره‌ش می‌کنی و خودت نابودش میکنی.

بهم گفتن خیالاتی چون چیزایی رو خواستم و تصور کردم که اونو نداشتن. حسادت یعنی این.

چیزهایی رو دوست داشتم که دوست نداشتن. تعصب بیجا یعنی این.

به مرور این تفاوت که از نظر اونا بد بود و از نظر من دلیل زنده بودن، تبدیل شد به یه دیوار بلند بالا بین من و دنیای بیرون.

دنیای خیلی از آدما همون جاییه که توش خیالاتی میشن و تصورات خودشون رو میریزین رو دایره.

برای من،‌ همین اتاق ۹ متری خاکستری کوچولوی خودمه که روبه روی صورتم یه پنجره بزرگه.

اون پنجره عین یه قاب جادویی برای من عمل میکنه و چیزهایی رو به من نشون میده که دلم میخواد از دنیا ببینم.

تصویری که اون پنجره داره ثابته. یه خیابون. تعدادی ماشین. یه زمین بیابونی جلوش و آدم هایی که گهگاهی از تو خیابون رد میشن. چند تا شاخه درخت انگور که هر بهار و تابستون برگها و شاخه هاش میان جلوی شیشه و کمی از تصویر پنجره من رو سبز رنگ میکنن.

نکته اینجاس من تو خیال خودم اولین بار دنیایی رو ساختم که بعد از گذشت ۹ سال از اون موقع، که اولین بار بود این پنجره رو میدیدم، همچنان ثابته. تغییرات دنیای من محدود به تغییرات دنیای بیرون نیست.

دنیای من همون خیالاتی که من دارم.

خیالاتی شید. خیالات میتونه آرومتون کنه. آروم شدن همیشه ریلکس شدن و لذت بردن از یه دنیای گل و بلبل نیست. آروم شدن گاهی میتونه به شدت خشم و نفرت رسیدن باشه. آروم شدن میتونه کشتن یه آدم به روش های مختلف تو خیالاتت باشه. آروم شدن میتونه فریاد زدن جلوی کوهی باشه که تو تصورش کردی.

آروم شدن فقط با خیالاتی شدن میاد.

اولین تجربه آروم شدن من این بود. چون خیال کردم که باید آروم شم.

از اون موقع ۹ سال میگذره و من همچنان تو خیالاتم آرومم نه تو واقعیتم.

هنر زندگیروانشناسی
می نویسم تا از بهشتی فرار کنم که خودم آن را ساخته و تبدیل به جهنمش کرده ام. به دنیای فراری از یک بهشت خوش آمدید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید