ویرگول
ورودثبت نام
الی
الی
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

دیگه ویرگولم جاشو پر نمیکنه

تا یه موقعی فکر میکردم میتونم تو ویرگول دوست هایی پیدا کنم که جای تنهایی واقعی مو بگیرن من.....

دوست هایی تو این فضای دلچسب پیدا کردم اما بالاخره هرچی باشه اسمش مجازیه دیگه

من همیشه تنها بودم همه فکر میکنن من بدم فکر میکنن به نفع شون نیست باهام خوب باشن...

پست های قدیمی تر آفتابگردون رو که خوندم متوجه شدم کادر مدرسه خیلی بدی داشته امسال اما....

مدیرشون به همه سخت گیری میکرده

معلماشونم همینطور اما مال مدرسه ما بد تره چون با همه خوبن با من یه نفر بدن

چرا؟

بیشتر تقصیر خودمه اگه پست های اکانت سابقم رو مطالعه کرده باشین بهتر می دونین چی میگم... من با رفتار هایی که خودمم نمی فهمیدم باعث این شدم

حتی خواهرم هم زیاد باهام حرف نمیزنه یعنی اصلا خونه نیست که باهام بخواد حرف بزنه

یه روز پیش لی لی

یه روز پیش مریم

یه روز پیش اسما....

هرروز با دوستهاش میره بیرون

من یه سوال داشتم اینکه دارم شنا یاد میگیرم قبول نیست به این معنی نیست که یه چیزی بلدم؟

خودم احساس می‌کنم نیست....

کمک میخوام....

هیچ انگیزه ای ندارم دیگه :))))

خسته شدم از خودم

وقتی میخواستم پست بنویسم نوشته بود هرچی دوست داری بنویس منم اینا رو نوشتم اما بر خلاف میلم فقط جهت اینکه خالی شم نوشتم...



از طرف یه النای تنها که شادمان نیست:))


دوستمدرسهخواهرویرگولالنا شادمان
خوبی بادبادک اینه که زندگیش فقط به یه نخ نازک بنده ولی بازم تو آسمون میخنده و احساس رهایی داره...:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید