اگر ما دریابیم که نظام هستی بر چه هدفی استوار است، به بهترین سوالی پاسخ داده ایم که بشر از ابتدای وجود تاکنون به دنبال رسیدن به آن بوده است.
اما در مورد خودمان چطور؟ ما چه هدفی داریم؟
اگر انسان از بدو تولد تا لحظه مرگ پیوسته یک زندگی روزمره و بی هدف را دنبال کند و نهایت امر، ندای مرگ را لبیک بگوید، در واقع در زندگی به هیچ چیز نرسیده. اگر قرار باشد اندکی فکر نکنیم که ما در زندگی چه هدفی داریم و به دنبال رسیدن به چه چیز هستیم، پس چرا زندگی کنیم؟ به نظر من حتی در شرایطِ زندگیِ سخت، مانند زندگی در خاورمیانه، که همیشه دستخوش تغییر است، نظم دادن به روال زندگی و رسیدن به رفاه در آن، یک هدف است. در واقع تعریف رفاه در چنین شرایطی با دیگر نقاط جهان تفاوت دارد و آن نیز عبارت است از تلاس برای قرار دادن روال زندگی در یک خط کشی و تلاش برای خارج نشدن از آن. یعنی فشار زندگی را به نحوی بر خودمان کم کنیم. اما شما هم می دانید که این واقعا معنای رفاه نیست. حتی اگر از بررسی معنای رفاه بگذریم، چیزی که ذکر شد، اصلا هدف نیست!
بگذارید با ذکر چند مثال منظورم را واضح تر کنم:
هدف یعنی از ابتدای زندگی تا پایان آن، به دنبال رسیدن به چیزی مثل اختراع برق، یا به دنبال ساخت ماشین خودران باشی، یا تلاش کنی که یک رمان بنویسی تا تخیلت را به جهانیان نشان دهی، یا یک اثر هنری خلق کنی تا احساست را به دیگران ابراز داری. حال سوالی مطرح است که اگر ما اینگونه اهداف را در زندگی نداشته باشیم چه؟ اگر ما به مدرسه برویم، بعد از آن دانشگاه را تمام کنیم، شغلی دست و پا کرده و لقمه نانی بر سر سفره خانواده مان بیاوریم و بدون فکر کردن به چنین مفهومی دار فانی را ترک کنیم، تکلیف چیست؟ آیا این شخص که حتی فکری به این موضوع نکرده، با کسی که در زندگی تمام انگیزه، اراده و همت خود را بکار برده ولی به هدفش نرسیده، با شخصی که اراده ی خود را بر رسیدن به هدفش، به گونه ای استوار کرده که نهایتا به آن رسیده، برابر است؟ اما اگر بحث برابر بودن می کنیم، باید بپرسیم که در پیشگاه چه معیار و عدالتی؟
شخصی را تصور کنید که در مقابل یک «سیبل تیر اندازی با کمان» ایستاده و در فاصله ای دور از آن، به سمتش پرتابِ تیر می کند. می خواهم صحبت این متن را با هم به داخل این مثال بیاوریم:
هدف، سیبل تیراندازی است؛ تیری که به سمت سیبل می رود اراده، انگیزه و همت ماست؛ شرایط حادثه مانند گرانش زمین، وزش باد و... نیز شرایط جامعه ی ما و شخص پرتاب کننده ماییم. هدف ما این است که اراده ی ما (تیر ها) به نتیجه (سیبل) برسد. در اولویت نخست فقط رسیدن و در اولویت دوم برخورد به مرکز آن (رسیدن به خواسته ی اصلی و نه کمتر از آن) است. اما آیا ما بر شرایط تاثیری می گذاریم؟ نهایت کاری که از ما ساخته است، انتخاب تیر و کمان با کیفیت است (همان اراده محکم و استوار؛ به فرضی که آموزش کافی دیده ایم یا به عبارتی واقعا می دانیم که چه میخواهیم). ولی واقعا، آیا ما می دانیم که چند تیر در تیردانمان باقیست؟ یا چه مدت به تاریکی هوا وقت باقی مانده؟ یک تیرانداز در شرایط مثال ما، به عینه پاسخ این دو سوال را می داند ولی آیا ما آگاهی مان چقدر است؟
آیا اگر از شرایط زمین بازی ناراضی هستیم و واقعا مشکل از مهارت و کیفیت تیر و کمان ما نیست، نمی توانیم زمین بازی را تغییر دهیم؟
.
پی نوشت: این متن را به مناسبت چهاردهم تیر ماه که در تقویم به عنوان «روز قلم» نامگذاری شده نوشتم و در همین روز ثبت می کنم.بسیار خوشحال می شوم تا نظرتان را به خصوص اگر مخالف این صحبت هاست با من در میان بگذارید. سپاسگزارم که این متن را تا انتها خواندید.
برگرفته از وبلاگ الندیل
#صحبت_از_سوالات_و_برخی_موضوعات_فلسفی