یکی از فلاسفه یونان برای اثبات حاکم بودن خیر در جهان مثال جالبی میزند:
فرض کنید 6 راهزن که در راه زنی قتل و تجاوز هم میکنند ، به خاطر منفعت بیشتر بخواهند با یکدیگر شریک شوند.
این 6 نفر انسانهایی به شدت شر هستند و به هیچ چیز اعتقاد ندارند و فقط به فکر منافع خود هستند ولی به دلایل مهمی باید برای پیشرفت در راه زنی با یکدیگر شراکت کنند.
حال اینها جز با یک اصل حاکم بر جهان فقط میتوانند با هم شریک شوند که همانا "صداقت" است.
این 6 نفر به جز اینکه به یکدیگر اعتماد کنند (که نتیجه صداقت است) نمیتوانند با هم شریک شوند.
یعنی اینکه حتی شریرترین آدمهای دنیا هم برای کار کردن با یکدیگر از اصل حاکم بر جهان بهره میبرند.
اگر یکی از این اعضا غیر قابل اعتماد باشد و دیگران در او صداقت ندیده باشند او را به درونشان راه نمیدهند.
ممکن است بگوییم ، شاید به هم دروغ بگویند که صداقت دارند، ولی دقیقا همین دروغ گفتن برای اثبات صداقت ، اصل حاکم بر جهان را ثابت میکند.
شهری رو تصور کنید که هیچ دینی بر آن حاکم نباشد و قوانینی که خود انسانها بر آن وضع کرده اند به خوبی اجرا میشود.قوانین هم منشا دینی ندارند و بر اساس منافع اکثریت (چاره دیگه ای نداشتند) نوشته شده اند.
بیایید 10 سال بعد این شهر رو بینیم
انسان دارای سه ویژگی بسیار قوی که از دسته میلهای مربوط به جنبه مادی اش است که عبارت اند از:
سیری ناپذیری
لذت طلبی
تنوع طلبی
این سه ویژگی نه نژاد میشناسد ، نه رنگ پوست و نه جنسیت.
حال برگردیم به جامعه ای که دینی در مردمش نیست و بر اساس قوانین دست نوشته خودشان مشغول به زندگی هستند.
از آنجایی که طبیعتا این افراد به دنیای دیگر هم اعتقادی ندارند و دنیا برایشان همه چیزی است که دارند ، پس اگر در این دنیا نتوانند به خواسته هایشان برسند حقیقتا با مرده تفاوتی ندارند.
نکته دیگر اینکه در این شهر هر نوع کاری که بشود از آن پول درآورد هم آزاد است،از نزول دادن ، قمار ، تاسیس روسپی خانه(روسپی ها با رضایت میآیند!) ، کازینو و...
مدتی که میگذرد ،آن سه ویژگی رو خواهند افتاد ، سیری ناپذیری در صاحبان املاک و ثروتها به سرعت تبدیل به اهرمی برای به بند کشیدن بقیه افراد البته زیر پرچم قانون میشود و بقیه افراد که دستشان به جایی بند نیست مجبور به پذیرش وضع موجود میشوند.
لذت طلبی هم خود باعث هدر رفت انرژی و سرمایه در کل افراد و البته پولدار شدن کسانی که ابزار لذت را میسازند میشود.
تنوع طلبی هم که نمود اساسی اش در مسائل جنسی پیداست هم باید تامین شود و دیسکوها و بارها و کازینو ها این کارها را بر عهده میگیرند و زنان و مردان زیادی برای تجربه کردن افراد جدید از این مراکز استفاده خواهند کرد.
و بعد که این تنوع طلبی ، نوع های جدید دیگری میخواهند همجنس بازی و تینجر بازی و اریباز با حیوانات و اشیا و ... هم به آن اضافه میشود تا چیزی برای تجربه کردن باقی نماند.
و در حقیقت انسان روز به روز به زندگی ای خو میکند که در مقایسه با دیگر موجودات روی زمین حتی استانداردهای عاقلانه خودش را هم دیگر رعایت نمیکند.
و تازه بدترین عادت های بقیه حیوانات که احیانا خود به آنها یاد داده را هم طبیعی برای انسان میداند و میگوید چون حیوانات هم همجنسبازی میکنند و خودارضایی پس انسان هم برایش طبیعی است ولی نمیگوید که حیوانات مدفوع خویش را هم میخورند ، انسان هم باید همین کار را بکند؟؟؟
که میگوید بله در چالشی قدیمی ادرار را خورده اند باشد که به مرحله مدفوع هم برسند...
------------------------------------
شاید بگویید دین هم که باشد ممکن است این اتفاقات بیفتد ،
اولا اگر دینی در عموم مردم جریان داشته باشد یک روحی را در جامعه حاکم میکند که نمیگذارد خیلی از این اتفاقات بیفتد ، قدرت این روح دینی از حاکمیت هم بالاتر میرود و خود همین روح دینی میتواند حاکمیتی را بسازد.
ثانیا از آنجا که معتقدان دین میدانند که مثلا همجنس بازی و پورنوگرافی ممنوع است و روان انسان را نابود میکند ، حداقل موقع انجامش آن فرد انسانی است که کاری حیوانی انجام میدهد ، و نه انسانی که حیوان شده است و اصلا کاری که میکند را حق طبیعی خودش و کاملا سالم بداند.
و همین باعث خواهد شد که در مرور زمان به فکر پرهیز و دوری از آن بر بیاید.
انسانی که به دین معتقد است به خود اجازه نمیدهد که روح لطیف یک زن که به هر دلیلی (حتی راضی بودن به زندگی حیوانی) در یک کازینو مشغول به کار است را نادیده بگیرد و او را همچون لوازم مصرفی جنسی که موقع رابطه جنسی استفاده میشوند بداند و پس از اتمام کارش هم او را به کل فراموش کند و دور بیندازد.
روزی که امریکا تاسیس شد اینگونه که امروز است نبود ، بسیاری از کارهایی که امروز عادی شده گناه بود.
سقط جنین قتل نوزاد دانسته میشد.
همجنسبازی بیماری و اختلال جنسی شمرده میشد(توسط روانشناسان)
زنا و حرامزادگی گناه بود و سرزنش داشت...
و بسیاری دیگر...
البته هنوز هم بسیاری از امریکایی ها اعتقادات مذهبی دارند ولی حاکمیت به هیچ عنوان نمیخواهد به آنها اهمیتی بدهد چون اقتصاد آسیب میبیند.
هنوز هم در امریکا کلمه گی فحش است.
هنوز هم فاحشه بودن فحش و قبیح است.
و هنوز هم مانند حیوان زندگی کردن قبیح است و این تنها بارقه ای است که از اصل حاکمیت خیر در جهان به چشم میخورد.
انسانهایی که شاید کم باشند ولی به شریعت باور دارند و به آن عمل میکنند.
زندگی بدون شریعت و دانستن احکام زندگی در دنیایی که خالق ما برایمان ساخته ، انسان را نمیکشد ولی او را در حد یک حیوان و حتی پست تر درخواهد آورد...
إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا