در ادیان ابراهیمی خانواده بعنوان اصلی ترین نهاد اجتماعی شمرده میشود و در جای جای متون مقدس ، حرف از خانواده است.
در مورد ابراهیم ع و جریان همسر اول و دومش و دو فرزندش اسماعیل ع و اسحاق ع در قرآن تورات و انجیل سخن گفته شده است.
آن جا که ابراهیم از خداوند درخواست ذریه (فرزند) میکند و خداوند دعایش را استجاب میکند و فرزندانی به او عطا میکند.
این موضوع در مورد زکریا ، مریم ،موسی و بالاخص در مورد یعقوب با تفصیل آمده است.
آنجا که در مورد یعقوب(اسرائیل) بعنوان یک خانواده بزرگ و پر جمعیت داستان یوسف را مطرح میکند ، یعقوب که خود فرزند اسحاق است و اسحاق هم فرزند ابراهیم و بعد از آن هم موسی را مبعوث میکند تا بنی اسرائیل را از دست فرعون نجات دهد.
اهمیت خانواده در ادیان الهی و بالاخص قرآن و با آیات مختلفی که در قرآن آمده بر کسی پوشیده نیست.
عرفان و خداپرستیِ قرآن یک تفاوت بسیار مهم با عرفانهای هندی و عرفانهای مسیحی و حتی بعضی از عرفانهای اسلامی دارد و آن این است که عرفان قرآن با محوریت خانواده است و برخلاف عرفانهای ذکر شده بر تنهایی و ازلت گزینی و خانواده گریزی متمرکز نیست.
اهمیت این موضوع تا بدانجاست که پیامبر اسلام خود دارای خانواده است و در روایاتی تاکید میکند که همسر داشتن سنت من است و اگر کسی به این سنت بی رغبت باشد از من نیست!
و بعد جالب تر آنکه قرآن مزد اجر پیامبر را مودت اهل بیت او معرفی میکند. «ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ» یعنی گویی فارغ از حلول ولایت در خاندان ایشان ، خود خانواده پیامبر نزد خداوند محترم هستند و در حدیث ثقلین هم همین مورد تکرار می شود.
در واقع اگر بخواهیم در یک کلمه این موضوع را روشن کنیم باید گفت که در اسلام اصالت با «خانواده» است.
خانواده بعنوان یک واحد مهم اجتماعی پتانسیل های بسیار زیادی در خود دارد ، در خانواده افراد شکل میگیرند ، مسئولیت میپذیرند ، تربیت می شوند ، رشد میکنند ،و در یک کلام در خانواده است که فردیت فرد معنا میشود.
از طرفی غربیها که در اینجا منظور امریکاست ، اصالت را به فرد میدهند ، اینکه میگویم امریکا چون در غربِ به معنای اروپا در کشورهایی همچون انگلستان ، اسپانیا ،پرتقال ، و البته روم قدیم ، خانواده به عنوان محور به حساب می آمده است ، و تا قبل از ظهور رنسانس نیز محوریت خانواده بوده است.
اما اگر نگاهی به نحوه شکل گیری امریکا بیندازیم متوجه میشویم که چرا اصالت در آنجا با فرد است.
عده ای از انگلیسی ها که مورد غضب حکومت مرکزی انگلستان بودند از ترس کشته شدن ، با کشتی ها بصورت بی هدف به دریا فرار میکنند ،و سر از امریکا در می آورند در واقع این افراد از اولین مهاجرانی بودند که پا به خاک امریکا گذاشتند و البته اینها به دلیل شرایطی که داشتند با محوریت خانواده پا به فرار نگذاشته بودند!
زمانی که این گروه به امریکا رفتند دیدند چه بهشتی است ، زمینهای کشاورزی بزرگ و بارور و نبود جمعیت و مالک برای این زمینها دقیقا همان بهشت یا رویای امریکایی بود.
مشکل کوچکی به نام بومیان هم بود که با اسلحه ها و دینامیت هایی که همراه خود آورده بودند به مرور این مشکل هم حل شد.
بعد از آن که این افراد در امریکا ساکن شدند قانونی تصویب کردند مبنی بر اینکه ، چون ما اینجا فرصت پیدا کردیم که بعنوان مهاجر رشد کنیم ، در نتیجه ما به هر مهاجری که به اینجا بیاید فرصت میدهیم که هر چه بخواهد رشد کند و از همان زمان نام این سرزمین ، به سرزمین فرصتها نامگذاری گردید.
اوایل حتی اینگونه بود که مهاجرانی که به امریکا می آمدند در ازای کار بر روی زمینهای بی انتهای کشاورزی میتوانستند به مرور مالک آن زمینها بشوند و این فاصله بسیاری داشت با سیستمی که مثلا در انگلستان همان زمان حکم فرما بود و مالکیت زمینها از آن خاندان های ثروتمند بود.
نهایتا امریکا بر مبنای فردیت رشد پیدا کرد و ویژگیه مهم مهاجر پذیری این موضوع را هم شدت داد و هم تثبیت کرد(هم اکنون سالیانه بالای یک میلیون نفر مهاجر در عناوین مختلف در امریکا پذیرفته میشوند)
در ضمن اینکه فردیت برای پیشرفتهای مادی تاثیر بسیار مثبت و موثری دارد. چرا که فردیت باعث میشود که تعهدات به خانواده و دیگر افراد کمتر شود و فرد برای ثروتمندی خودش و لذت بردن بیشتر خودش ، بیشتر و بیشتر کار کند و چرخ های سرمایه داری را تندتر بچرخاند و همین موضوع زنان را نیز وارد این بازی کرد و نیروی ارزانتر از مردان نیز علت مهمتری بودند برای گسترش اقتصاد و توسعه.چرا که در تفکر فردمحور زنان در بهترین زمان وارد بازار کار میشوند و از بچه دار شدن هم جلوگیری میشود و اقتصاد کاپیتال ها رشد بیشتری میکنند.
در ضمن اینکه وجود و ظهور زنان در اجتماعات غرب با ساختار منحصر به فردی که امریکا ایجاد کرده بود ، مردسالاری جدیدی را ایجاد کرد که محوریت آن این بود که زنان راحت تر در اختیار مردان قرار می گرفتند و نهادهای فسادی(دیسکو ، کاباره ، اسکورت،روسپی گری سازمان یافته) که در کشورهایی همچون انگلستان به سختی کار میکردند ، در امریکا خیلی شیک ، قانونی و بصورت شفاف شروع به کار میکردند.
از طرفی با ایجاد یکی از پر سودترین صنعتهای جهان یعنی پورنوگرافی ، تحقیر زنان و از بین بردن جایگاه و منزلت زنان بصورت قانونی انجام میشد و از فاکتور لذت ، صنعتی ایجاد شد که جزو پردرآمد ترین صنایع امریکا شناخته شده است.(شرکتهای تجاری زیادی در امریکا یک قسمت از سرمایه خود را در پورن سرمایه گذاری میکنند که از جمله شرکت AT&T را میتوان نام برد)
صنعت پورنوگرافی در ایالات متحده تحت قوانین فدرال و محلی مربوط به حقوق تصویری و صوتی، حقوق مالکیت فکری، حقوق کارگر و سایر موضوعات قانونی قرار دارد. بر این اساس، تولید، فروش و توزیع فیلمهای پورنوگرافی در بسیاری از ایالات آمریکا قانونی است.
از طرف دیگر مهاجر پذیر بودن نوعی بی پروایی را هم در افراد ایجاد میکند ، چرا که وقتی خانواده و فامیلی وجود ندارد ، فرد دیگر ترس از پاسخگویی ندارد و راحت تر دست به اعمالی میزند که حتی مخالف اعتقادات قبلی خودش بوده است.
----
پس ما با دو تفکر در جهان مواجه هستیم ، تفکر خانواده محور و تفکر فردمحور
و اگر ما این موضوع را در برداشت از قرآن و دین در نظر نداشته باشیم ، قطعا دچار گمراهی خواهیم شد.
مثلا وقتی به موضوع حجاب در قرآن سر بزنید میبینید که آیات حجاب در سوره هایی مطرح شده است که موضوع اصلی آن خانواده است.
سوره نساء با محوریت زنان و ازدواج، حفظ حقوق وراثتی، ایجاد امنیت در جامعه و سوره نور بامحوریت ازدواج و حقوق زنان و حجاب مطرح شده است.
در واقع کسی که آیه حجاب را به مثابه یک آیه فقط ترجمه میکند و از جایگاه آن آیه در سوره و آیات قبل و بعد و محوریت سوره غافل میشود ، دچار همان فردیت و جزء بینی شده است.
وقتی این سوره ها را بخوانید به سادگی متوجه میشوید که حجاب برای حفظ و ترویج مهمترین واحد اجتماعی واجب شده است و این موضوع به قدری جالب است که قرآن در مورد زنان مسن و کسانی که امیدی به ازدواج ندارند میفرماید:
زنان از کارافتادهای که امید به ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباسهای (رویین) خود را بر زمین بگذارند، بشرط اینکه در برابر مردم خودآرایی نکنند و اگر خود را بپوشانند برای آنان بهتر است و خداوند شنوا و داناست.
در واقع اینجا یک موضوع مهم اشاره شده ، اینکه درست است که حجاب را بر آنان سهل کرده است ولی به شرطی که خودنمایی و در واقع تحریک پذیری در کار نباشد.
در واقع خداوند که خود بشر را جفت آفریده(طبق آیات قرآن) راهکاری برای ارتباط سالم میان جفت ها ایجاد کرده ، تا هم نسل ها در محیط سالم بزرگ شوند و هم واحدهای خانواده های سالم با پیوستن به هم ، اجتماعی سالم را ایجاد کنند.
پس اینکه افرادی موضوع حد حجاب را به عرف زمان پیامبر تقلیل داده اند و گفته اند که حد حجاب در واقع باید به روز شود ، به این علت است که اولا تفکر آنها فردمحور است و تفکر فردمحور ، وقتی بخواهد قانونی را وضع کند آن را در سطح خانواده نمی سنجد ، بلکه آنرا از موضع فرد یا نهایتا اجتماع می سنجد ، آن هم نه اجتماع مسلمانان ، بلکه اجتماعی که تفکر ضد خانواده غربی در پشت آن است.
فردمحوری چون صرفا با دیدمنفعت فردی به مقوله ها مینگرد ، موضوعی مثل حجاب را در حیطه ای کاملا شخصی و فردی جای میدهد ، و از کارکرد اجتماعی و اصولا هدف این قانون غفلت میکند.
در واقع انسان فردمحور ، اصلا دلیلی ندارد که بخواهد از حجاب دفاع بکند ، چرا که وقتی فقط در بعد فردی بخواهیم حجاب را بسنجیم و خانواده از آن حذف بشود ، حجاب عملا یک چیز زائد به حساب می آید.چرا که فرد آزاد است که هر گونه بخواهد بپوشد و دیگران هم به خودشان مربوط است ، و عملا هدف اصلی وجوب حجاب که خانواده است بر مومنین حذف می شود.
و حتی کار به جایی میرسد که هدف از حجاب صرف تحریک مرد خوانده میشود ، در صورتی که اگر دید خانواده محور داشته باشیم ، حجاب برای خود زنان عاملی است برای اینکه دیگران آنها را در حد جنسی نبینند و حد حجاب به مردان میگوید که من فقط جسمم نیستم ، تو با صورت من حرف بزن ، زیبایی درون من را ببین و بعد با من خانواده تشکیل بده.
و از طرف دیگر زنانی که از جذابیتهای جنسی بهره کمتری برده اند ، در رقابت با همنوعان خود قرار نمیگیرند تا بتوانند از آنها پیشی بگیرند. و زنها در یک آن گویی همه با هم برابر میشوند و چیزی که از زنان در اجتماع مطرح میشود ، اصل وجود آنهاست و نه جنبه های جنسی آنان.
به نظر میرسد اگر کسی به معنای واقعی بدنبال حذف تبعیض نسبت به زنان باشد ، باید با تبعیضی مبارزه کند که زنان زیبا را به زنان کمتر زیبا ترجیح می دهد ، چرا که اینجا دیگر مردی نیست که بخواهیم او را مقصر این تبعیض بدانیم ، بلکه فقط تبرج و خودنمایی زنان زیبا و یا زنانی که خود را زیبا میکنند موجب سرخوردگی و تبعیض نسبت به زنان دیگر میشود.
این تبعیض تا آن جاست که حتی در بسیاری از کشورها عامل مهم استخدام زنان ، زیبایی و جذابیت جنسی آنها است ، تا جایی که مثلا در هالیوود عده ای از بازیگران زن فقط به خاطر داشتن جذابیت جنسی به هالیوود راه یافته اند و با استفاده از این تبعیض جنسی ره صد ساله را یک شبه رفته اند.
تبعیض جنسی آن جا بهتر معنی میشود که این تبعیض در یک جنس اتفاق بیفتد ، این تبعیضی است که دیده نمیشود ، در صورتی که بسیار ظالمانه تر از تبعیض میان دو جنس است ، چرا که دو جنس قابلیت هایشان با هم متفاوت است و تبعیض میانشان امر عجیبی نیست ولی وقتی دو زن که حتی یکی از آنها علم بیشتر و توانایی بهتری دارد ، فقط به خاطر نداشتن جذابیت جنسی نسبت به رقیبش حذف میشود ، بسیار بسیار دردناک تر و ناراحت کننده تر است.(میتوانید با این افراد صحبت کنید ، توصیه میکنم فمینیست ها اینکار را بکنند)
حال ممکن است بگویند خب این جامعه است که به این جذابیت ها اهمیت میدهد و به ما ربطی ندارد ، اما دقیقا موضوع همین است ، زنان میدانند که جذابیتشان در جامعه میتواند کارشان را زودتر پیش ببرد و اگر از این موضوع سواستفاده کنند در واقع اول به همجنسان خودشان ضربه میزنند و حق آنها را با فاکتوری که به اصل موضوع ربط ندارد ، از بین میبرند.
در حقیقت قرآن با محوریت قرار دادن خانواده ، قوانین اش را بر همین اساس وضع میکند ، این را در جاهای دیگر قرآن در مواردی همچون ارجحیت انفاق به ذی القربی ، یا حقوق بچه های یتیم (بدون خانواده) و یا حتی دید و بازدید و رفت و آمد با خانواده ها میتوان بخوبی مشاهده نمود.
در ایران اما یکی از خطاهای احتمالا غیر عمدی این بود که در دولت سازندگی ، مدل توسعه غربی سرلوحه کار قرار گرفت ، مدل توسعه ای که توسعه را برای توسعه تعریف میکند ، و هدف خاص دیگری ندارد(البته در غرب و بعد ها در ایران بصورت نانوشته هدف توسعه ، متمتع کردن سرمایه سالاری بود )
توسعه برای توسعه ، فاکتورهای فرهنگ ، دین ، آیین ، مردم ، خانواده ، زنان و نسل ها را از درون تهی میکند و فقط پوسته ای نازک و نمایشی از آن به جای میگذارد.
مثلا در مورد توسعه شهری و تجمع امکانات در شهرهای بزرگ ، روستاها عملا نادیده گرفتند و خورده فرهنگهای مهم و با سابقه طولانی عملا در بسیاری از روستاها دست خوش نابودی قرار گرفتند.
در همین مدل توسعه طبیعت و محیط زیست در درجه چندم قرار دارد و مثلا خیابان کشی از جنگل های صد صد ساله و چنارهای دویست ساله ارزش و اهمیت بیشتری دارد!
همین مدل توسعه برای نیروی انسانی نیز بکار گرفته شد و تشکیل و ادامه خانواده با شرایط سخت و پیش بینی نشده مسکن و شغل به مرور به حاشیه رفت و به مرور فردمحوری جایگزین آن شد.
دانشگاه های متعدد و فراوانی که در رشته های متفاوت دانشجو گرفتند و بدون توجه به نیاز به این رشته ها و فقط صرفِ توسعه دانشگاه ها و البته دانشگاه های آزاد و پولی ، مهندسان و کارشناسانی را راهی جامعه کردند که از قبل فکری برای شغل ، مسکن و تشکیل خانواده آنان نشده بود.
البته همیشه بهانه هایی از قبیل رشد جمعیت در دهه شصت هم دست مایه توجیهات این تفکر بود ، تا جایی که مسئولی گفته بود:"این متولدین دهه شصت در هر مقطعی به هر موضوعی که ورود پیدا میکنند اونجا مشکل ایجاد میکنند..."
در صورتی که همین جمعیت شاید اگر در کشوری که بصورت خالص به توسعه میپردازد، میبود ، حداقل از لحاظ مادی تامین شده بودند!!!
و البته مهمترین چیزی که در این مدل توسعه نادیده گرفته شد ، خانواده بود ، در این مدل دیگر خانواده محور نبود و فقط و فقط توسعه محور بود ، مسئولینی که چشمانشان از دیدن تکنولوژی غربی گرد مانده بود و همچون محمدرضا شاه تصور میکردند ، اگر تکنولوژی را وارد کشور کنیم ما هم مانند آنها از جهان سوم خارج میشویم و متمدن و مدرن میشویم.آدمهای خودکم بینی که تمام ظرفیت های فرهنگی را نادیده گرفتند و حتی جاهایی آن را پایمال کردند و بدون دانستن تاریخ امریکا ، شدند مقلد بی چون و چرای فرهنگ غربی!
و البته نباید جو بکاریم و انتظار برداشتِ گندم داشته باشیم ، آقایان در حوزه خانواده و توسعه آن ، هیچ نکاشتند و الان هم چیزی جز 7 میلیون مجردو حدود یک میلیون مجرد قطعی (عبور از زمان فرزند آوری) برداشتی ندارند.
جامعه از تشکیل خانواده فراری شده است ، چون در فرهنگ و تربیت و آموزش ، محور خانواده نبوده است.
نهایتا هر کس در مورد دستورات شرع در قرآن و سنت ، محوریت خانواده را حذف و نادیده بگیرد ، دیگر هر برداشتی از خاصه قانون حجاب بکند ، اصلا عجیب نیست،چه آنکه آن را یک عرف زمان پیامبر بداند و چه اینکه بگوید اصلا حجاب را باید منسوخ اعلام کرد.
البته میتواند قوانین ابداعی خود را اجرا کند ولی اول باید به تحولات خانواده در 200 سال اخیر درغرب نگاهی بیندازد وگرنه آینده ایران به سمت و سوی همان ها خواهد رفت.
وضعیت خانواده در ایالات متحده آمریکا در طول صد سال گذشته به شدت تغییر کرده است. در قرن 20، خانواده امریکایی به عنوان یک واحد بزرگ و تقریباً یکپارچه بود، با والدینی که در بیشتر موارد پدر و مادر بودند و فرزندانی که در خانه زندگی میکردند. اما در دهههای 1960 و 1970، شکل خانواده به شدت تغییر کرد. با افزایش تعداد طلاقها، افزایش تعداد زنانی که به بازار کار وارد شدند، و افزایش تعداد زنان و مردانی که زندگی مجردی را انتخاب کردند، خانواده به یک واحد کوچکترتبدیل شد.امروزه، خانوادههای امریکایی در انواع شکلها و اندازه ها وجود دارند، از جمله خانوادههای سنتی با والدین و فرزندان، خانوادههای تکوالد، خانوادههای همجنسگرا، خانوادههای با والدین جدیدا متاهل و خانوادههای با والدین جدیدا طلاقگرفته. همچنین، تعداد زنانی که به بازار کار وارد میشوند و در بسیاری از موارد به عنوان درآمد اصلی خانواده عمل میکنند، افزایش یافته است.در کل، تغییرات در خانواده امریکایی نشان میدهد که این نوع از ساختار اجتماعی در حال تغییر و تحول دائمی است. این تحولات ممکن است برای برخی افراد چالشهایی را ایجاد کنند، اما در کل، این تغییرات نشان میدهند که خانواده در حال تطبیق با نیازهای جامعه و نیازهای فردی افراد است.
در مورد این متن ،فقط جمله آخر که مهر تایید بر فردمحوری جامعه امریکایی است.