ویرگول
ورودثبت نام
ارمیا
ارمیا
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

در مورد آیه "لا اکراه فی الدین"


سالهاست این آیه رو از خیلی ها میشنویم ، وقتی که مثلا به یکی از احکام توصیه بشنود یا منع بشوند این آیه را می آورند که لا اکراه فی الدین!

اول تفسیر المیزان در مورد این آیا را بخوانیم:

و در اینکه فرمود: (لا اکراه فى الدین )، دو احتمال هست ، یکى اینکه جمله خبرى باشد و بخواهد از حال تکوین خبر دهد، و بفرماید خداوند در دین اکراه قرار نداده و نتیجه اش حکم شرعى مى شود که : اکراه در دین نفى شده و اکراه بر دین و اعتقاد جایز نیست و اگر جمله اى باشد انشائى و بخواهد بفرماید که نباید مردم را بر اعتقاد و ایمان مجبور کنید، در این صورت نیز نهى مذکور متکى بر یک حقیقت تکوینى است ، و آن چون کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهرى است ، که عبارت است از حرکاتى مادى و بدنى (مکانیکى )، و اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب دیگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد و محال است که مثلا جهل ، علم را نتیجه دهد، و یا مقدمات غیر علمى ، تصدیقى علمى را بزاید. و گفتیم اکراه تنها در مرحله افعال بدنى اثر دارد، نه اعتقادات قلبى .
خداى تعالى دنبال جمله (لا اکراه فى الدین )، جمله (قد تبین الرشد من الغى )، را آورده ، تا جمله اول را تعلیل کند، و بفرماید که چرا در دین اکراه نیست ، و حاصل تعلیل این است که اکراه و اجبار - که معمولا از قوى نسبت به ضعیف سر مى زند - وقتى مورد حاجت قرار مى گیرد که قوى و ما فوق (البته به شرط اینکه حکیم و عاقل باشد، و بخواهد ضعیف را تربیت کند) مقصد مهمى در نظر داشته باشد، که نتواند فلسفه آن را به زیر دست خود بفهماند، (حال یا فهم زیر دست قاصر از درک آن است و یا اینکه علت دیگرى در کار است ) ناگزیر متوسل به اکراه مى شود، و یا به زیردست دستور مى دهد که کورکورانه از او تقلید کند و...
و اما امور مهمى که خوبى و بدى و خیر و شر آنها واضح است ، و حتى آثار سوء و آثار خیرى هم که به دنبال دارند، معلوم است ، در چنین جائى نیازى به اکراه نخواهد بود، بلکه خود انسان یکى از دو طرف خیر و شر را انتخاب کرده و عاقبت آن را هم (چه خوب و چه بد) مى پذیرد و دین از این امور است ، چون حقایق آن روشن ، و راه آن با بیانات الهیه واضح است ، و سنت نبویه هم آن بیانات را روشن تر کرده پس معنى (رشد) و (غى ) روشن شده ، و معلوم مى گردد که رشد در پیروى دین و غى در ترک دین و روگردانى از آن است ، بنابراین دیگر علت ندارد که کسى را بر دین اکراه کنند.

قسمتی از بحث روایی آیه:

بحث روایتى (در شاءن نزول آیه لا اکراه فى الدین )
در کتاب الدرالمنثور است که ابوداود، و نسائى ، و ابن منذر، و ابن ابى حاتم ، و نحاس ، در کتاب ناسخ و ابن منده در غرائب شعب ، و ابن حیان و ابن مردویه ، و بیهقى در کتاب سنن ، و ضیاء در کتاب مختار، همگى از ابن عباس روایت کرده اند که گفت : قبل از اسلام در بین اهل مدینه رسم چنین بود که اگر بچه زنى زنده نمى ماند نذر مى کرد که هرگاه بچه اى براى او بماند او را یهودى کند، در نتیجه بعد از اسلام و هنگامى که قبیله بنى النضیر ماءمور شدند از مدینه کوچ کنند عده اى از این افراد در بین آنها بودند، مردم مدینه گفتند: ما نمى گذاریم فرزندانمان یهودى بمانند، و با بنى النضیر کوچ کنند، در اینجا بود که آیه : (لا اکراه فى الدین ) نازل شد.
مولف : این معنا به اسناد و طرقى دیگر از سعید بن جبیر و شعبى نقل شده است .

خوب با توجه به مطلبی که از تفسیر المیزان آوردم مطلب روشن است:

اینکه اصولا دین از امور قلبی است و نمیتوان دین را با اکراه و زور در قلب کسی وارد کرد ،و حتی شاید اگر به فرض کسی به زور هم آنرا بپذیرد چون در قلبش نمیرود فایده ای برایش ندارد.

این مطلب با روایاتی که ذیل آیه آمده است هم همخوانی دارد که خدای متعال مسلمانان را از اجبار بر یهودیان و مسیحیان بر پذیرش اسلام منع کرده است و تذکر میدهد که اعتقاد را نمیتوان با زور به کسی قبولاند و راه و روش خودش را دارد.

اما اکثر کسانی که از این آیه استفاده میکنند ،برداشتی اشتباه از آنرا ارائه میدهند و آن را به دستورات دینی تطبیق میدهند ، یعنی میگویند اجبار به حجاب طیق آیه لا اکراه فی الدین اشتباه است!!

گویی قرآن در یک آیه حجاب را بر "مومنین" واجب کرده و در آیه دیگر(لا اکراه فی الدین) آنها را مخیر کرده که آنرا بپذریرند یا نه!

در صورتی که این آیه مفهموم این چنینی ندارد و اشتباه است ، برای کسانی که دین را میپذیرند (با عقل و تحقیق و قلب و روح...) عمل به دستورات دین واجب میشود و اصولا دستورات دین برای این میآیند تا روش زندگی ، شخصی که قلبا و بدون اکراه دین را پذیرفته را به او یاد بدهد.

پس نتیجتا کسی که هر دینی چه یهودیت ، چه مسیحیت و چه اسلام را میپذیرد باید به دستوراتی که حداقل در منابع وحیانی آن است عمل کند.حتی اگر دستورات خوشایند او نباشد ، که خداوند میفرماید :وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم یعنی گاهی چیزی را دوست نمی‌دارید و [حال آنکه] برایتان نیک است و چه بسا چیزی را دوست می‌دارید و [حال آنکه] برای شما ناپسند است! و شاید چیزی را که نمی‌پسندید برای شما خوب باشد و شاید چیزی را که دوست می‌دارید برایتان بد باشد!

در نهایت اینکه:

در حیطه «عقیده» اجبارراهى ندارد؛ ولى در حیطه عمل، جبر و اکراه هم لازم است و هم قابل قبول است، چنان که در تمامى جوامع قوانین و مقرراتى وضع مى شود و همگان ملزم به رعایت آن مى باشند. با این تفاوت که در برخى جوامع تنها به رفاه عمومى و آسایش جسمى افراد جامعه توجه دارند و هرچه که اختلال در آسایش بدنى باشد، خلاف قانون شمرده مى شود ولى در جامعه اسلامى علاوه بر آسایش بدنى به حفظ ارزش هاى معنوى نیز توجه شده است و آنچه تأثیر سوء بر معنویت افراد جامعه دارد، خلاف قانون شمرده مى شود.

هدف من از این متن اول روشن ساختن معنی و تفسیر آیه با استفاده از تفاسیر معتبر بود و در ثانی تفاوت عقیده و عمل ، ولی قصدم نظر در مورد نحوه اجرای احکام نیست و در آن محدوده نظری ندارم و چیزی نمیدانم.اما در حوزه فردی این احکام برای هر فرد معتقد به دین روشن و قابل اجراست.

یا حق...

روز اول فروردین 1402



اجبار در دینحجاب اجباریحجابلا اکراه فی الدین
ای خواجه برو به هر چه داری || یاری بخر و به هیچ مفروش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید