چند سالی را در یکی از فرومهای مختص به معلولین فعالیت میکردم و با آنها آشنا شدم و دوستانی پیدا کردم.
این جریان برمیگردد به ده سال پیش و زمانی که هنوز شبکه های اجتماعی اینقدر وسیع نبودند و زندگیهای بی نقص و عالی مدام نمایش داده نمیشدند.
آدمهایی که مردانشان همه هیکلهایی همچون گلادیاتورها و دخترانی که همه اندامی سیمگونه و سیمین ساق طوری هستند.و هیچکدام ایرادی ندارند یا اگر هم داشتند به تیغ جراحان عروسک ساز آن ایراد برطرف شده و از بینی و گونه تا آنجا که کس نداند را زیبا نموده اند و بی ایراد کرده اند.
در این طرف انسانهایی همچون ما که فقط بیننده ایم گاهی به خود میگوییم چقدر نا زیباییم و جملاتی اینگونه را بلغور میکنیم پس معلولین چه میگویند؟
بیایید دو مکالمه از من با دو معلول رو بشنویم . اولی معلول مادرزاد بود و دومی معلول در اثر ام اس.
-سلام چرا از آدمای سالم بدت میاد؟
+چون خیلی مارو با نگاهاشون آزار میدن . نمیفهمن که ما هم آدمایی هستیم مثل خودشون و فقط یه عضو از بدنمون مشکل داره.
-خوب شما کار خودتون رو بکنید.
+ نمیشه چون تعداد این نگاه ها زیاده . یه سریشون از ترحمه و یه سریشون از نفرت و مسخره کردن.
دومی:
-سلام چرا انقدر همیشه افسرده و ناراحتی؟
+نمیتونم بگم
-خوب بگو شاید بتونم کاری کنم.
+ نمیتونی دکتراش نتونستن.
-آخه چیه موضوع؟
+ من نمیتونم جیشم رو کنترل کنم . الان فقط بیست و چهار سالمه و پوشک میشم.جرات نمیکنم بیرون برم و...
-نمیدونم بهش چی بگم...
عده ای از معلولین سالهاست که در خانه مانده اند و خانه نشینی گزیده اند چرا که هراسانند از جامعه و میترسند از واکنشهای بی تفاوت مسخره گونه و متنفرگونه عده ای ازما...
بدانیم و آگاه باشیم که خداوند سلامتی کسی را تضمین نکرده
مبادا دل کسی را بشکنیم و و با این شکستن او را به خانه بفرستیم.
هیچ کس از فردایش خبر ندارد...