احتمالا میدانید که هوش مصنوعی بر اساس اصل یادگیری ماشین گسترش یافته است ، به این معنا که ماشین را در فرآیندِ تکراریِ انجام کاری قرار میدهند و ماشین با شناسایی و ثبت الگوریتمهای انجام آن کار ، فرآیند آن کار را ثبت و ضبط میکند و به اصطلاح "یاد میگیرد" و پس از آن میتواند بدون دخالت انسانی آن کار را انجام دهد.
مثلا فرض کنید برای یادگیریِ فرآیند سفارش یک محصول در یک سایت به هوش مصنوعی ، این فرآیند را در معرض ورودیهای ماشینِ مذبور قرار میدهند و آن ماشین با ثبت همه احتمالات موجود در فرآیند(چک کردن انسان بودن کاربر ، موجود بودن کالا ، پرداخت مبلغ کالا و...) ، آن فرآیند را یاد میگیرد و وقتی از آزمون انسانی نمره قبولی را دریافت کرد ، به کارِ ثبت سفارشات گمارده می شود.
با همه ی پیچیدگیها و قابلیت های شگفت آوری که هوش مصنوعی دارد موضوع اساسی این است که "آگاهی" ای پشت انجام هیچکدام از عملیات وجود ندارد و منظور از آگاهی ، آگاهیه انسانی است و نه "دانستن"!
یعنی هوش مصنوعی نمیفهمد که خودش چیست ، کارش چیست ، روند انجام کارش چگونه است ،چرا مشغول به این کار است و در یک کلام "ماهیتِ" کل فرآیند را نمیفهمد ،و نفهمیدن این موضوع یک موضوع ساختاری است.و در واقع هوش مصنوعی یک ناخودآگاهِ مصنوعی است.
به نظر بنده این ناخودآگاه شباهت بسیار زیادی به بخشِ ناخوآگاهِ ذهن آدمی دارد.هر انسانی از کودکی با توجه به استعداد منحصر به فردی که دارد ، در معرض یادگیریهای متفاوت قرار میگیرد و با تقلید از الگوهای یادگیری یک عمل را یاد میگیرد و پس از مدتی این یادگیری به ناخودآگاه او میرود و فرد گاها تا پایان عمر آن کار را بدون آگاهی انجام میدهد.
موضوعی که شباهت را بیشتر میکند این است که کودک هم همچون هوش مصنوعی در اوایل نوزادی و کودکی درک چندانی از اعمال و رفتار ندارد و صرفا آنها را تقلید میکند ،و یاد میگیرد.
اما این یادگیریها گاها در تمام عمرِ هر یک از ما انسانها اثرات بسیار عمیقی میگذارد و شخص به سادگی حتی نمیداند چرا از یک چیزِ به خصوص رنج میبیند.
وقتی این یادگیری ها و به خاطر سپردن ها در کودکی با یک تروما و وحشت زیاد همراه باشد با عمقِ بیشتری در روح و روان فرد رسوخ میکند و در تاریکترین لایه های ناخودآگاهش فرو میرود.و تبدیل به الگویی میشود که فقط کافی است تا نشانه ای از فرآیند یادگیریِ کودکی را در خود داشته باشد تا بدون اختیار فرد به کار افتد و تا پایان فرآیند به پیش رود.(مانند خرید اینترنتی)
مثلا دختر بچه ای را فرض کنید که از طرف خانواده اش و مخصوصا پدرش با کمبود محبت مواجه بوده است و الگوی محبت پدریش اینگونه بوده که پدر او را دعوا میکرده یا حتی کتک میزده ، ولی پس از فروکش کردن عصبانیتش دختر را در آغوش میگرفته و به او محبت میکرده است.
این الگوی دریافت محبت در ناخودآگاهِ دختر مینشیند و دختر در بزرگسالی برای به دست آوردن محبت به همین الگو روی می آورد ، یعنی با همسر وشریک آینده اش دعوایی راه می اندازد ، حتی به سادگی انتظار کتک خوردن دارد و بعد انتظار در آغوش گرفته شدن و محبت دیدن.
اگر این الگو به درستی پیش رود و جایی توقف نیابد به سادگی تا سالها ادامه خواهد یافت ، ولی اگر این الگو از طرف شوهر او به دلیلی مثل آرام بودن شوهرش یا دست بزن نداشتن متوقف شود ، چون دختر الگوی دیگری برای دریافت محبت ندارد رابطه شان به بن بست میرسد و اینجا اگر دختر درصدد حل مشکل برآید و الگویی درست و جدید را برای دریافت محبت یاد بگیرد و یا کلا به فرآیند اشتباه ناخودآگاهش ، آگاه شود ، مشکل حل می شود.
ذخیره شدن الگوها در ذهن انسان و رفتن آن به ناخودآگاه و لود شدن آنها با سرعت بسیار زیاد(شرطی شدگی) در موقعیت های مشابه ، به مکانیسم هوش مصنوعی بسیار شبیه است.
و شاید بتوان تا حدودی با برخورد تحلیلی با فرآیندهای ذهنی که منجر به فرآیندهای رفتاری می شوند ، ریشه و سر منشا یادگیریِ گذشته را کشف کرد و ناخودآگاه را به خودآگاه آورد.
پ.ن منظور این متن تعریف هوش مصنوعی نیست ، چون هوش مصنوعی و فرآیندهای پشت آن چیزی نیست که بتوان در چند خط آن را توضیح داد.