امروز ویدیوئی طولانی از مبحث فرا اخلاق میدیدم که مطالب جالب توجهی رو داشت که بد نیست بدونیم.
در مورد ریشه اخلاق نظرات متعددی وجود داره که من نظریات رو بدون ذکر نام مبدا این نظریات ذکر میکنم:
عده ای اخلاق را نتیجه احساسات آدمی میدانند و ریشه های اخلاق را در واقع واکنش احساسات انسان به اتفاقاتی که می افتد میدانند.
عده ای دیگر اخلاق را تابع امیال انسان میدانند و میگویند هر چیزی که مطابق میل انسان است اخلاقی است و در جواب به این پرسش که اگر کسی میل به کشتن دیگران دارد و این طبق نظریه شما کار اخلاقی است پس باید چه کرد؟جواب میدهند که نه ما قوانینی را وضع میکنیم که هر میلی قابل اجرا نباشد!!!
عده ای اخلاق را جزو سرشت انسانی میدانند و در واقع با فلاسفه یونان هم عقیده اند که اصول اخلاقی در منطق و سرشت انسان نهفته است.
آمده است که در اثبات این موضوع اقلاطون یا ارسطو میگوید وقتی چند راه زن بخواهند با هم شریک شوند و دست به غارت و کشتار بزنند تنها چیزی که باعث اتحاد و موفقیت این هاست در حالی که هر کدام دروغگو ترین و فریبکارترین هستند ،صداقت و راستگویی است ، یعنی انسان به خوبی میداند که برای اینکه بتواند با کسی ارتباطی بگیرد انتظار متقن دارد که او صداقت داشته باشد.(مثالی از یکی از مبانی اخلاقی)
عده ای دیگر اما اخلاق را بطور کلی نسبی میدانند و مثلا عنوان میکنند که یک چیز ممکن است در اینجا اخلاقی باشد و در جای دیگر غیر اخلاقی.
عده ای دیگر که سالهاست به دنبال آن هستند که ماورا را که نمیتوانند منکر شوند را برایش دلایل کمیتی و قابل اندازه گیری علمی بیاورند ، و وقتی این کار نشدنی است و آب در هاون کوبیدن است ، میگویند اصولا اخلاق وجود ندارد و مثلا اتفاقا دروغ خیلی بهتر از راست در خیلی جاها و تازه خود دروغ چون باعث میشود فرد سناریو بافی کند هوش فرد را افزایش میدهد و اصولا باهوش ها دروغ گوهای بهتری میشوند(البته هوش مورد نظر این گروه)
نهایتا اینکه مسائلی که ریشه های آنها اولا در فطرت انسانی و در ثانی در ادیان ابراهیمی وجود دارد هنوز مطلقا حل نشده اند و هنوز که هنوز است بحث پیرامون آنها ادامه دارد.
منتها اتفاق عجیبی که افتاده آن است که رسانه های غالب در جهان اولا یک سری نظریه های ثابت را تبلیغ میکنند و ثانیا به دروغ آن نظریه را درست تلقین میکنند در حالی که در مجامع علمی خودشان هیچ تایید متقنی ندارد و هنوز بعد از چند هزار سال مورد بحث میباشند.
نتیجتا اینکه فاصله ما با حقایق و حتی واقعیت های موجود در دنیا بوسیله رسانه ها به شدت در حال افزایش است ، یعنی با موجهایی که در جوامع توسط رسانه ها به راه می افتد ، از جهل عمومی (نسبت به مطالعه و تحقیقات در حال جریان) استفاده میکنند و زشت ترین چیزها را به سادگی ، علمی ، عادی و معمولی جلوه میدهند.
در صورتی که همین موارد در مجامع علمی خود این جوامع مخالفتهای آشکار و با منطق فراوان را دارد.
یادم هست که دکتر پترسون وقتی مجری ازش پرسید چرا شما اقلیتهای ترنس را با ضمایری که براشون ساخته شده نام نمیبرید گفت:
اینکار منجر به فاشیست جدید در دنیای جدید خواهد شد ، وقتی میلیونها انسان مجبور باشند به خاطر اقلیتی نحوه حرف زدن و ادبیت را عوض کنند.
من اینکار رو نمیکنم چون نمیخوام کمک به فاشیست کنم(نقل به مضمون)
ما در سالهای اخیر مخصوصا 30 سال اخیر داریم تسلیم نظریات اقلیتی در جهان میشویم که با کمک رسانه و قدرت رسانه و پول نظرات خود را به مردم جهان تحمیل میکنند و در سالهای آینده اگر این روند ادامه پیدا کند ، چیزهایی را باید بپذیریم که همه مردم دنیا الان آنها را زشت میدانند.
جالب آنکه مفهوم دموکراسی بکلی دگرگون شده و دیگر رای اکثریت نمیتوان بر آن نهاد ، بلکه رای کسانی است که رانت رسانه دارند و بقیه مردم محکوم این روند میشوند...