تکنولوژی و پیشرفت فناوری هر روز ابزاری را در اختیار ما قرار میدهد تا بتوانیم با آدمهای زیادی ارتباط برقرار کنیم. دامنه این آدمها هر روز و هر روز بیشتر می شود.با گسترش هوش مصنوعی و ترجمه صوتی و برخط و آنی و کیفیت بالا ، شرایط روز به روز برای ارتباط گرفتنِ ساده تر با کسانی که حتی زبانشان را نمیدانیم هم آسانتر می شود.(بماند که این مترجم ها هنوز کار دارند...)
اما یک اشکال بزرگ برای بسیاری هر روز آشکارتر می شود.
چرا با این همه ابزار ارتباطی ، ارتباطات یا به سادگی تشکیل نمیشود و یا خیلی سریع و تند به پایان می رسد؟
جواب این سوال چند وجه دارد.
اول:
بسیاری از ما هم خودمان در ویترین هستیم و هم دیگران را از ویترین شبکه های مجازی مشاهده میکنیم.در نتیجه وقتی چیزی پشت ویترین میرود جنبه مقایسه و سعی برای انتخاب بهتر را گسترش میدهد و همه را سردرگم میکند.
و حتی فرد را بعد از یک انتخاب دوباره به بازار شبکه اجتماعی میکشد تا یار خود را در معرض مقایسه بگذارد و شاید بتواند بهترش را بدست بیاورد.
البته کل این مکانیسم به صورت ناخودآگاه انجام میشود و اینگونه نیست که همه مردم با آگاهی این روند را دنبال کنند.
اما از آنجایی که سن انسان محدود است و البته سن پیدا کردن یا رو یاور محدود تر ، تا می آیی بهترین را انتخاب کنی ، زمان تمام می شود...
دوم:
ما دیگر این روزها سرعت انتقال اطلاعاتمان بسیار زیاد شده است ، کمتر آدمهایی را میبینیم که متن های طولانی و کتاب بخوانند(به جز جاهایی مثل ویرگول) و سرعت رفت و آمدمان هم خیلی زیاد شده است و همه امکانات به سادگی و خیلی راحت تر از 50 سال پیش در اختیارمان است و در نتیجه صبر ما بسیار کم شده است ، و در نتیجه اش تحمل کردن دیگران(که خودمان هم شبیه آنها هستیم) برایمان سخت و دشوار شده است.
آدمها همه چیز را آماده میخواهند و تصور میکنند که آدمهای دیگر هم مانند فست فود هستند که بگذارند در فر و یک همسر دلخواه و خوش طعم برایشان آماده بشود!
در صورتی که همسری بیشتر شبیه پختن قرمه سبزی و کله پاچه آن هم با آتش ذغال و چوب است که صبر و مهارت زیادی میخواهد تا از آن غذایی لذیذ ، اما مفید و مقوی برایمان بدست بدهد.
سوم:
توقعات افراد معمولا بسیار بیشتر از ظرفیت خودشان است ، یعنی افراد بدون توجه به موقعیت خویش تصور میکنند که زندگی آنها هم باید مانند فیلمهای رمانتیک پیش برود و فردی با مرسدس سفید رنگ به دنبالشان بیاید و آنها را به قصر رویایشان ببرد ، در صورتی که خودشان پراید سوار می شوند و اکثر آدمها هم با پراید سراغشان می آیند.
البته این مثالی که زدم منظورم به جنبه های دیگر افراد است و نه جنبه مالی ، خیال پردازیهای ما گاها افرادی را برای ما در ذهنمان می سازد که از لحاظ شخصیتی فاصله بسیاری با ما دارند ، یعنی بسیاری از ما به دنبال کسانی میگردیم که از لحاظ شخصیت ، رفتار ، خلق و خو و کردار بسیار بهتر از ما باشند و حالتی رویا گونه داشته باشند ، در حالی که خودمان اگر آن ویژگیهای رویایی را داشتیم ، با خودِ امروزمان رابطه نمیگرفتیم!
چهارم:
تشخیص ها و معیارهایمان برای شناخت افراد معمولا به شدت لنگ میزند ، یعنی ما هم همراه با جامعه افراد را بر اساس برچسبهایشان می شناسیم و نه اینکه خود آن فرد را شناخته باشیم.
مثلا اگر فردی محجبه را ببینیم شاید تصور کنیم آن فرد آدم خوب و با ایمانی است و یا اگر فردی کم حجاب و با زرق و برق را ببینیم ، شاید فکر کنیم که او فردی روشنفکر و به روز است ، در حالی که در واقع ، آن چیزی که پشت همه ی رفتار و کردار ما است فقط به ظاهرمان بستگی ندارد ، بلکه عمیقا به ناخودآگاه مان وابسته است.
اگر فردی درون خود عقده های بی پاسخی داشته باشد ، دیگر تفاوتی نمیکند که ظاهرش چه باشد ، آن عقده ها در رابطه با دیگری خود را با بدترین حالت بروز میدهند و دهن همسر آینده را به خوبی سرویس خواهد کرد.
اگر فردی با کمبودهای درونی مواجه باشد ، و این کمبودها را نشناخته باشد و درمان نکرده باشد ، این کمبودها همچون بمبی ساعتی خواهند بود که به محض اینکه محلی برای بروز پیدا کنند ، خود و دیگران را به هوا خواهند فرستاد.
این عوامل و عوامل دیگری باعث می شود که افراد یا به این آگاهی میرسند که مناسب بودن برای دیگران و فرد مناسب پیدا کردن سخت شده است و یا در تلاشی بیهوده و با خیال پردازیهای مداوم به دنبال فردی نامعلوم میگردند.
پ.ن
این متن سعی داشت موانع ازدواج را از جنبه روانی بررسی کند ، حتما عوامل اقتصادی و اجتماعی هم در این موضوع دخیل هستند که در این مقال نگنجید!
پ.ن
این متن بیشتر به کسانی مربوط می شود که از لحاظ اقتصادی و اجتماعی مانعی برای ازدواجشان نیست و حتی سالهاست به صورت مجرد زندگی میکنند ولی تن به تاهل نمیدهند.