هر آدمی از بدو کودکی با حوادث و ناگواریهایی روبرو میشود که وقتی خیلی شدید باشد به آن تروما میگویند.البته این شدت نه به معنای فیزیکی ، بلکه بسته به شدت اثری که بر روی روح و روان آن فرد گذاشته باشد تبدیل به یک تروما میشود.
در واقع تروما حالتی است که فرد به شدت غمگین یا مضطرب یا آشفته است و وقتی نشانه هایی از علت تروما دوباره بروز کند ، آن فرد به دلیل عدم امنیت وارد حالات غیر قابل کنترل می شود.(که میتواند جیغ و فریاد و ... باشد)
از سویی دیگر هر آدمی در کودکی و نوجوانی و جوانی تجاربی را کسب میکند که بعضی از آنها باعث می شود یک خوشی بیش از حد برای او ایجاد کند که باعث ایجاد لذتی شدید میشود و فرد اصطلاحا از خود بی خود می شود که به دلیل ترشح دوپامین در مغز است.
حالا وقتی فردی بر اساس ژنتیک ، روحیات ، محل زندگی و هر آنچه که در درونش است با تجربه یکی از این تجارب از خود بیخود بشود ، خطر شروع شده است.
منظورم از تجاربی که باعث آن لذت شدید میشود ، تجربه هایی نظیر سیگار کشیدن ، تریاک ، الکل ، کوکایین ، هروئین ، شیشه ، رابطه جنسی ، خودارضایی ، پورنوگرافی و هر چیز دیگری که آن لذت شدید را باعث شود که ممکن است کاملا برای یک فرد اختصاصی باشد و دیگران از آن اصلا لذت نبرند و یا حتی متنفر باشند.
یک ارتباط تنگاتنگ میان تروما و لذت وجود دارد ، یعنی وقتی فردی دچار تروما میشود (بزرگ و کوچک) به دنبال رها شدن و فرار از این تروما می باشد و نزدیکترین پیشنهاد روح و روان آن فرد به او ،همانا تجربه های لذت بخش اوست.یعنی فرد تا دچار یک اتفاق بد میشود ، به دنبال آرام کردن خود و خاموش کردن ترس و اضطراب آن منبع لذت را مصرف میکند و احساس راحتی میکند و چون این تسکین موقتی است دوباره و دوباره و دوباره تکرار میشود و تبدیل به یک اعتیاد میشود.
*اعتیاد به رفتاری گفته میشود که فرد در انجام آن احساس اجبار میکند و نمیتواند آن را هر موقع که دلش بخواهد انجام بئهد و یا زمان آن را به روزبعد ، هفته بعد یا ماه بعد بیندازد*
قسمت تاریکتر این ماجرا آن است که وقتی فرد از منابع لذت بخش برای فرار و تسکین استفاده میکند اولا هر بار مجبور است دوز مصرفیه خود را بالاتر ببرد تا دوباره همان لذت اول را تجربه کند(به دلایل تخریب نورونهای مغز) و ثانیا به مرور به دلیل کاهش توانایی تصمیم گیری در مغز ، برای موضوعات خیلی پیش پا افتاده نیز ، نیاز به مخدر و مسکن را احساس میکند و عملا تصمیم گیرنده زندگی اش ماده مصرفی او میباشد.
موضوع زمانی جالب و نگران کننده میشود که آن فرد برای تامین آن لذت دست به هر کاری میزند بگذارید مثالی بزنم:
----
زن و شوهری با شکایت از عدم فهمیده شدن از طرف مقابل و دعوای مدام به روانکاو مراجعه میکنند.
روانکاو از آنها در مورد زندگی و رابط جنسی میپرسد(معمولا این سوال مهمی است) و هر دو با اطمینان کامل جواب میدهند که روابط به شدت لذت بخشی دارند و فاصله آنها هم به هم نزدیک است.و اضافه میکنند که شروع رابطه ما در واقع از رابطه جنسی بود ، چون ما در یک پارتی با هم آشنا شدیم و چون مست بودیم با هم رابطه برقرار کردیم و بعد از آن رابطه تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم(جالب توجه اینکه خانم در همان زمان دوست پسر داشته و در واقع به او خیانت کرده.
روانکاو هر چه سوال میکند ریشه اصلی را نمیفهمد تا ناگهان سوالی کلیدی به ذهنش میرسد سوالی که مربوط به عنصر لذت در رابطه آن دو است.می پرسد:
چه زمانهایی بیشتر تمایل به رابطه جنسی دارید؟
و جواب بسیار جالب توجه این دو آن است:
همیشه بعد از دعواهایمان یک رابطه به شدت لذت بخش را تجربه میکنیم!!!و معمولا رابطه هایی که قبلش دعوا نبوده خیلی جالب نیستند.
اینجاست که روانکاو متوجه گره کار میشود:
از آنجا که این دو فرد در مسائل دیگر توافقی ندارند و همدیگر را نمیتوانند تحمل کنند و از طرفی مرد به دلیل خیانت همسرش به دوست پسر قبلی اش مدام به او شک دارد ولی در رابطه جنسی با هم بسیار لذت میبرند پس راه رسیدن به یک دوپامین زیاد ،گذشتن از یک دعوای شدید است!پس هر دو برای رسیدن به این لذت ، سختی دعوا را تحمل میکنند!
در اینجا روانکاو میگوید که این دو باید تا مدتی بعد از دعوا رابطه جنسی نداشته باشند و رابطه جنسی شان به وقتی دیگر موکول شود و نتیجه را به او گزارش کنند.
و همانطور که مشخص بود این دو با شدت بیشتری به دعوا پرداختند و چون آن لذت کذایی هم حذف شده بود ، تصمیم گرفتند که از یکدیگر جدا شوند...
---
البته بسیاری از اعتیادهای ما خیلی ریز و زیر پوستی هستند ، مثلا یک مدل اعتیاد ، غذا خوردن عصبی است ، یعنی فرد وقتی که مضطرب و نگران است شروع به غذا خوردن میکند و مدام میخورد به علت آنکه دوپامین در مغزش ترشح میشود و احساس آرامش میکند.
یا کسانی که به صورت افراطی چایی یا قهوه میل میکنند ، جون کافئین هم براحتی میتواند استارت لذت بردن را فراهم کند و از طرفی شرینی همراه این نوشیدنی ها نیز همان روند را تکرار میکنند.
البته شدت هر کدام از این اعتیادها با هم متفاوت است و گاهی از آنها -به شرطی که خود ماده مصرفی دوپامین زا نباشد- ، در حد یک عادت طولانی می باشد.
جوانان برای اینکه از این روند در امان باشند ،هر چیزی را امتحان نکنند چرا که ممکن است به قول معروف فازی را بگیرند که دیگر نتوانند رهایش کنند.
از طرفی وقتی تروما یا اتفاق بدی برای انسان حادث میشود باید به دنبال راه کار درمان باشد و آن را رها نکند تا در روح و روانش خانه کند و دیگر پس آن برنیاید.
و برای کسانی که به این موضوعات مبتلا هستند ، در درجه اول مراجعه به روانکاو ، در درجه دوم ریشه یابی مشکلاتی که منجر به اعتیاد میشود(که باز نیاز به روانکاو هست) و حل آن مشکلات و ترک یکباره ماده مصرفی ، هر چه که باشد.
پ.ن
این متن نظرات شخصی هستند و شاید قسمتی از آن اشتباه باشند.
موردی که مثال زدم در ایران نبود و در جایی آن را مطالعه کرده بودم.