شبهایی که میون مهمونهای زیادی از فامیل میگذرند برای من یه چیزی میان زهر و تریاق (پادزهر) میمونه.
شب یلدا در میان آدمهایی بودم که بعضیشون ثروتمند ، بعضی نسبت به اونها وضع مالی عادی داشتند.
آدمهایی که بعضیشون مدارک دانشگاهی دهن پر کن داشتند و دکتر ، دکتر رو بهم میبستند و بعضی هم پشت کنکور بودند و هنوز از دید اجتماع هیچ بودند.
قسمت خوش این مهمونیها ، صحبتها و خنده ها و شعر و فال حافظ و بازی با بچه ها و خلاصه گفت و شنودیه که میان همه در جریانه.
و قسمت زهر این مهمونیها افکار و نگاه ها و دیدهاییه که پشت رفتارها و حرفهای افراد وچود دارند.
همیشه وقتی مهمونی ها تموم میشه گاهی میشه که تا فردای اون شب ذهنم درگیر اون مهمونیه ، اما نه درگیر خودم ، درگیر کسانی که کوچک شمرده شدنون رو توی این مهمونیها حس میکنم و گویی این خود من هستم که دارم با اونها اون تلخی رو تجربه میکنند.
البته همه این تلخی ها در حقیقت به خاطر ارزشهای دروغینیه که اجتماع برای همه دیکته کرده ولی در واقع اون وجود نداره ولی اونقدر شایعه که کسی باورش نمیشه که این ها حقیقت ندارند.
و مثلا ریشه یکی از این ارزشهای جامعه ساخته کنکوره...
نمیدونم حرف زدن از این موضوع در حالی که فقط یکماه دیگه به موعد کنکور مونده چقدر درست باشه ، اما میدونم نگفتنش هم کار درستی نیست.
کنکور به معنای واقعی بچه های مارو در جوانترین مرحله زندگیشون "کور" میکنه و در واقع اسم با مسمای "کُن کور" رو شایسته خودش میکنه.
این پدیده واقعا بچه ها رو کور میکنه به اینکه اصلا برای چی زندگی میکنند؟مبنای ارزششون چیه؟از زندگی چی باید بخوان؟و...
و با استبداد تمامِ خودش تمام نسل ها رو طوری پرورش میده که باور کنند تنها ارزش زندگی مدرک داشتن و در سایه این مدرک پول دار بودن و ثروتمند شدنه.
وقتی نگاه های حسرت آلود یه پشت کنکوری رو به هم سن و سال خودش که حالا مورد توجه بقیه قرار گرفته و بقیه ترجیح میدن با دکتر آینده حرف بزنم رو میدیدم واقعا اوقاتم تلخ میشد.
نه برای اینکه چرا اون پشت کنکور مونده ، برای اینکه اون فکر میکنه خوشبختی یعنی این مدرکه و ارزشمندی یعنی این مدرکه...
گاهی واقعا به این نتیجه میرسم که این که عده ای از تحلیلگران اعتقاد دارند که کل این سیستم تحصیلات و کارگری و شرکتها نوعی برده داری نوین محسوب میشوند حرف بیخودی نیست.
اینکه برده های قدیم تو کتشون نمیرفت که اونها هم آدمهایی در حقیقت آزادی بودند و الان هم آدمها تو کتشون نمیره که ارزش زندگی به مدرک و پول نیست.
البته اینکه باید برای زندگی تلاش کرد و کار کرد یک روند درسته ولی اینکه کل زندگی بشه این موضوع نهایتا فرد دچار خسران خواهد شد و اولین خسارتش برای کسی که در این بازی مدرک آوری شکست میخوره سرخوردگیه و برای کسی هم که پیروز میشه غرور کاذبه.
دوستان عزیز کنکوری اگر به رشته و اصولا درس خوندن علاقه دارید هر چه تلاش کنید خیلی هم خوبه ، ولی اگر برای به دست آوردن مدرک این کارو میکنید همین حالا بایستید و از همون راهی که اومدید برگردید.
البته حتما اینکه انگیزه خودتون رو بفهمید رو باید گذرونده باشید که یوقت تنبلی رو به جای بی علاقه گی به درس به خودتن عالب نکنید.
و نهایتا اینکه ، هیچ چیز ارزش نداره که انسان روح و روانش شکسته بشه ، اگر کسی از کارگر بودن خودش احساس خوشبختی داره بهتر از فردیه که با تحصیلات بالا پر از رنج و ناراحتی باشه.
به نظرم مبنای زندگی باید روح و روان آدم باشه و بعد اتفاقا راه ها بهتر هم باز میشوند.
-----------------
اینکه یه لباس یه مهمون قیمتش برابر یکی دو ماه از حقوق یه مهمون دیگه باشه برای من دلگیر کننده اس البته این شاید حس من باشه و هر دو مهمان در رضایت باشند ولی این در وجود من هست مخصوصا وقتی اون دو مهمون هر دو کودک باشند...