۱-بدون شک ولدمورت یاران زیادی را طی دو جنگ جادوگری جذب کرده بود، با این حال افراد بسیار کمی تصمیم گرفتند او را ترک کنند و وفادارای خود را نسبت به او زیر سوال ببرند؛ بسیاری از مرگخواران دلایل ولدمورت برای جنگیدن را قبول داشتند و افراد او نیز اعتقاد داشتند باید تنها جادوگرانی که دارای خون خالص جادوگری هستند قدرت را به دست بگیرند.
وقتی ولدمورت به شکل غیرمنتظرهای توسط هری پاتر قدرت خود را از دست داد و ضعیف شد بسیاری از مرگخواران از هم جدا شده و از ارباب خود فاصله گرفتند؛ آنها برای جنایات خود بهانه آورده و تظاهر کردند که توبه کردهاند.
ولدمورت در ابتدا بعد از به قدرت رسیدن از ترس برای کنترل یاران قدیمی خود استفاده کرد؛ در این بین فقط بلاتریکس استرنج و بارتی کراوچ جونیور وفاداری خود را به ولدمورت حفظ و همواره به او کمک کردند. آنها هنگامی که ولدمورت در ضعیفترین و بدترین دوران خود بود از ارباب خود به بهترین شکل محافظت کردند.
۲-جنگ نخست ولدمورت بر علیه دنیای جادوگران برایش خوب پیش رفت؛ سپس بعد از آن او متوجه یک پیشگویی از سیبل تریلانی شد. ولدمورت تمایل نداشت اجازه دهد پیشبینی موردنظر به واقعیت تبدیل شود و شخصی به دنیا بیاید تا سلطنت او را به خطر بیاندازد؛ با توجه به پیشگویی گفته شده او به این باور رسید که باید به سراغ پاترها برود و آنها را نابود کند.
سوروس اسنیپ در مورد سرنوشت پیشبینی شده به ولدمورت گفت، زیرا او زمانی که سیبل مشغول گفتن این پیشگویی بود به صورت پنهانی سخنان او را گوش میکرد، اما صاحب کافه او را گرفت و اسنیپ را تنها بعد از شنیدن بخش اول سخنان سیبل بیرون کرد.
ولدمورت فقط این بخش از پیشگویی را شنیده بود که گفته شد پسری در اواخر ماه ژویه دنیا میآید و به همراه والدینش به مبارزه با او برمیخیزند؛ شاید اگر او بقیه پیشگویی را میشنید برای از بین بردن پاتر درنگ میکرد و آن کار را انجام نمیداد تا خودش آسیب ببیند.
ولدمورت وقتی بخشی از پیشگویی که اسنیپ به او منتقل کرد را شنید متوجه شد پاترها در واقع آن خانوادهای هستند که او باید آنها را از بین ببرد؛ هری پاتر هیچوقت سلطنت او را تهدید نمیکرد، اسنیپ زمانی که متوجه شد ولدمورت قصد حمله به چه کسانی را دارد وحشت تمام وجودش را گرفت، او از ولدمورت تقاضا کرد که تنها هری و جیمز پاتر را از بین ببرد و لیلی را ببخشد.
همانطوری که از ولدمورت انتظار میرفت او نپذیرفت که به لیلی رحم کند؛ بعد از اینکه او جیمز را کنار زد از پلهها بالا رفت، به اتاق هری رسید و به لیلی دستور داد که خود را کنار بکشد، اما همانطوری که انتظار داشتیم لیلی قبول نکرد و تصمیم گرفت جان خود را برای فرزندش فدا کند
ولدمورت این فرصت را به لیلی داد که با فدا کردن جان خود برای پسرش محافظ قدرتمندی چون عشق را در وجود هری قرار دهد، همین محافظ قدرتمند نیز باعث شد نفرین ولدمورت برای هری به سمت خودش بازگردد و باعث تضعیف خودش شود
۳-وقتی هری گرفتار طلسم ولدمورت در جنگل ممنوعه شده بود برزخ را به چشم دید؛ برزخ درواقع مکانی بین دنیای قبل از مرگ و بعد از مرگ است. برزخ مکانی فیزیکی نیست بلکه بیشتر شبیه فضایی است که در ذهن ما ایجاد میشود، این مکان با توجه به روح هر شخصی به شکلهای گوناگونی به تصویر کشیده میشود و طبق آنکه روح او در چه وضعی باشد بازتابهای مختلفی از او در برزخ منعکس میشود.
هری در برزخ به شکل خودش ظاهر شد اما بدن ولدمورت به صورت خرد شده و از هم دریده شده در این دنیا ظاهر شد که ناشی از قلب سیاه و شکسته او بود؛ ممکن است فرض کنید روح ولدمورت نمیتوانست بعد از نابودی جسمش و مرگ به برزخ راه پیدا کند، اما باید بدانید که آخرین بخش از روح او درست به مانند هری پاتر برای همیشه در برزخ خواهد ماند.
۴-
در پایان فیلم Harry Potter and the Deathly Hallows: Part 2 جسد ولدمورت بعد از شکست او جهت به دست آوردن ابرچوبدستی در مبارزه با هری پاتر تجزیه شد؛ احتمالا بسیاری از طرفداران این اتفاق را به عنوان حادثهای که واقعا رخ داده است پذیرفتهاند. اما چیزی که باید بدانید آن است که فیلم جزئیات زیادی از نبرد نهایی مابین هری و ولدمورت را تغییر داده است، از جمله سرنوشت نهایی ولدمورت.
در کتابها نفرین نهایی ولدمورت برمیخیزد و در نهایت بدن او را به پایین میکشد؛ بدن او بیحرکت به سمت کف زمین کشیده میشود، کتابها میگویند ساکنین هاگوارتز جسد ولدمورت را گرفته و آن را در سردابهای درون قلعه قرار میدهند که در نزدیکی تالار بزرگ قرار دارد.
اینکه جسد او به جای دیگری منتقل و یا از آنجا خارج شد هنوز برای ما مشخص نشده است؛ این پایانی غیرمنتظره برای چنین جادوگری شیطانی و بیرحم بود
۵-تام مارولو ریدل حاصل رابطه یک مشنگ به نام تام ریدل و یک جادوگر به نام مروپ گانت بود؛ مروپ برای اغوا کردن تام ریدل از افسون عشق استفاده کرد، سپس زمانی که او تصمیم گرفت دیگر از این افسون برای جلب توجه ریدل استفاده نکند تام او را ترک کرد. مروپ دقیقا بعد از به دنیا آوردن پسرش مارولو از دنیا رفت و به کارکنان آنجا گفت که اسم پسرش را «تام مارولو(اسم پدر مورپ)ریدل»بگزارند
هنگامی که دامبلدور به تام ریدل جوان و یتیم گفت که او درواقع یک جادوگر است تام سریعا فکر کرد که تواناییهای جادویی او نمیتواند به مادرش ارتباطی داشته باشد زیرا او از دنیا رفته بود؛ در هاگوارتز ریدل به شدت دنبال مدرکی بود تا اثبات کند پدرش یک جادوگر مشهور و یا حداقل یکی از دانشآموزان این مدرسه بوده است، اما او نتوانست برای این قضیه مدرکی پیدا کند و به این نتیجه رسید که پدر او درواقع یک جادوگر نبود.
تام در نهایت وقتی متوجه شجره اسلیترین شد فهمید که او در حقیقت از طریق مادرش به قدرت جادویی دست پیدا کرده است، بنابراین از عقیده خود تجدید نظر کرد؛و به شدت از پدرش بدش آمد و به خاطر همین اسمش را به لرد ولدمورت تعقیر داد و وانمود کرد که اصیل زاده است و در دنیای جادوگری بدترین جادوگر شد.در حقیقت از طریق مادرش به قدرت جادویی دست پیدا کرده است، بنابراین از عقیده خود تجدید نظر کرد؛و به شدت از پدرش بدش آمد و به خاطر همین اسمش را به لرد ولدمورت تغییر داد و وانمود کرد که اصیل زاده است و در دنیای جادوگری بدترین جادوگر قرن شد.
ادامه دارد...