ویرگول
ورودثبت نام
پیدا شد !
پیدا شد !
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

توطئه | قسمت سوم

اون لحظه سکته زدم
نگین ، پارسا . ماشین ، پلیس

صبر کن ببینم پلیس کجاست
نکنه اونم تو ماشین مونده باشه ؟

یک لحظه یکی ظاهر شد
اولش فقط پا بود !
کم کم بقیه اعضای بدنش ظاهر شد
تا سرش اومد فهمیدیم پلیسه

- نگین و پارسا چطورن ؟
+ اونا خوبن ولی اینجا نیستن
* ( زارا ) پس کجان ؟
+ حالا می فهمید

& ( ساتو ) الان ما باید چی کار کنیم ؟
+ فقط بیایید پیش من همتون جمع بشید دورم
همه به سمت پلیس می روند و دور او حلقه ای شکل میگیرد

همه دستتون رو روی این بزارید
همگی : باش
همه دستامونو روی دستگاه گذاشتیم
رنگش داشت تغییر میکرد و آبی میشد
- ۱ ، ۲ ، ۳

انگار توی یک لوله صورتی بودیم که با ژله درست شده بود !
با سرعت به سمت پایین می رفتیم
هر چی پایین تر می رفتیم رنگ ماده های ژله مانند دورمون به نارنجی نزدیک تر میشد
+ یبچه ها برید سمت دیواره ها و لمسشون کنید

صفحه سیاه شد ! ?
سرم گیج رفت
یک لحظه به خودم اومدم
کنار یک رودخونه بقل یک درخت بزرگ دراز کشیده بودم
سریع دستمو به زمین گرفتم و نشستم

& ( ساتو ) عه بالاخره بیدار شدی !
$ ( یودین - فریاد زد ) امییییییییییییر بیدار شد
- اینجا کجاست
سرم دوباره گیج رفت و خورد توی یک سنگ بزرگ ...

+ خوبه ، حالش خوبه
$ پس چرا همش این شکلی میشه ؟
+ بعضی آدما توی سفر این شکلی میشن
& کِی خوب میشه ؟
+ فقط باید آب رو صورتش بریزید

باز هم صفحه سیاه شد
نیم ساعتی خواب بودم تا آخرش دیدم پارسا داره آب میریزه رو صورتم و چک می زنه بهم
بیدار شدم
- عهههههه پارسا دق مرگمون کرده بودی ، سالمی خوبی ؟
@ ( پارسا ) آره باو ، قبل از اینکه ماشین منفجر بشه من و نگین به این دنیای موازی اومدیم
- چییی ؟ دنیای موازی ؟
% ( نگار ) آره ! اینجا دنیای موازیه

هنوز زیر همون درخت بزرگ کنار رودخونه بودم و نگار بقل رودخونه ایستاده بود
اگر لحظه ای غفلت می کرد می افتاد تو آب و خب احتمالا می مرد
اومدم بلندشم که هنوز دست و پا چلفتی بودم و دستم خورد به پشت نگار
شترق
افتاد تو آب


از پشت لباسش رو گرفتم و کشیدم
% ککککممممککککک
ولی دستم تحملش رو نداشت و نگار افتاد توی آب

همه به جز من و پارسا و نگار خواب بودن
پارسا به سمتم حمله ور شد
یقه ام رو گرفت و چسبوند به تنه درخت
@ ( پارسا ) چه غلطی کردی ها ؟
سکوت کردم ، آب دهنم رو قورت دادم
پارسا یک مشت کوبید توی دهنم

از زور درد روی زمین افتادم
شروع کردم به گریه کردن و خوابم برد
+ بچه ها ماموریت خطرناکی در پیش داریم
- دیری دیدین ، فیلم پلیس بازی دیوانگان در سراسر شهر
$ مسخره بازی رو دو دیقه بزار کنار
- باشه
اولین بار بود میدیدم یودین جدی برخورد می کنه
+ برای این ماموریت چهار نفرتون باید به من کمک کنن

یودین - ساتو - امیر - پارسا
شما بیایید

* ( زارا ) عههه چرا
+ نیاز به زور زیاد و قد بلند داریم ! همچنین کمی خشونت

& ماموریت چیه ؟
+ از بین بردن یک باند خلافکاری
- و چرا در دنیای موازی ؟
+ خواهید فهمید

ماجرا نگار رو کاملا فراموش کرده بودم ، هیچکی هم جز پارسا نمیدونست و جالب بود پارسا به هیچکی نگفته بود
یعنی نبود نگار رو حس نکرده بودن ؟ :/

چهار تا تفنگ از کیف کمریش در آورد و به من و پارسا و ساتو و یودین داد
+ اون درختو بزنید
ساتو زد به هدف !


پارسا هم کمی اون ور تر از تیر ساتو زد
یودین یکمی تیر رو بالاتر زد
و من تیر رو زدم تو پام

افتادم زمین
- آیییییییی
@ آخه این دست و پا چلفتی رو چرا آوردی ، یک دختری چیزی می آوردی
- ببند
$ امیر خوبی ؟
پلیس با یکسری باند به سمت پام اومد و پام رو باند پیچی کرد


از بقیه بچه ها دور شده بودیم که فریاد امیررضا رو شنیدیم
÷ نگااااااارررررررر نییییییییسسسسسسسستتتتتتتتتتت
داد زدم
- به درککککککککککککککککک
@ اه اینجا جای شوخی نیست خره
& میشه دو دیقه اینقدر به هم نپرید ؟
$ زیر سر امیره همش
- نگار مُرد !
& هورااا
$ ساتو تو باهاش مشکل داری دلیل نمیشه مرگش خوب باشه
+ نگران نباشید بچه ها
@ یعنی چی نگار مرده نگران نباشیم ؟
+ اینجا دنیای موازیه یادت رفته ؟ نگار دنیای ما مُرده نه نگار این دنیا !
$ ساتو آدرس خونه شون رو بلدی ؟
& آره ولی اگر زاهدان این دنیا شبیه همون دنیا باشه !

- چطوری باید بریم به زاهدان ؟
+ یکسری موتو جت دارم ، فقط هیچکی نباید بفمه از اینا سوار شدین !
@ اگر این امیر دهن لق کله خر لو نده اوکیه
$ خب کوشن ؟
از کیف کمریش یکسری موتوجت در آورد که از خود کیف بزرگتر بودن :/
- کیف شما ته نداره ؟
+ نه ، این کیف تهش به دفتر کارم وصله
- ممنون استاد بیشتر گیجم نکن بیا بریم فقط
+ اینا رو بزارید زمین و برید روشون وایسید ، بعدش هم به جایی که می خواهید برید فکر کنید
& به زاهدان ، درب سفید فکر کنید از اونجا تا خونه نگار اینا راهی نیست

موتوجت شروع کرد به حرکت کردن
موتور جت یودین یهو وایساد
$ عه چرا وایساد
+ به جایی غیر از جایی که ساتو گفت فکر نکن
$ دارم به زاهدان در سفید فکر می کنم دیگه
- دقت کن گفت درب سفید ! یکبار سر درب و در به مشکل خوردیم برای همین میدونم

@ هی ، یودین این چه دردسری بود درست کردی الان راحت پشت لپتاپم بودم داشتم چتم رو می کردم دیگه اه
& اینقدر غر نزن لجبازیسم غرغرویسم
- م نشانه جنبشه
$ الان میگه ( این قسمت با لحن ادا در آوردن خوانده شود ) « کوبیسم مگه جنبشه »


+ بچه ها شما بیش از حد بحث های مسخره نمی کنید ؟ سرم درد گرفته اینقدر زر زدید

دو ساعت بعد
@ الان کجاییم ؟ خسته شدم
+ بزار ببینم ، پسر خوب فقط وایسادی نگاه می کنی خسته شدم چیه
+ رسیدیم تهران
- مگه از کجا راه افتاده بودیم ؟
+ روسیه
& چییییی ؟ ما آمریکا سفر کردیم روسیه رسیدیم ؟
+ برای اینکه بهمون شکی نباشه اومدیم روسیه ، دشمن آمریکا تا نفهمن ما از آمریکا اومدیم
- یودین کوش ؟
همه به پشت نگاه کردیم
یودین روی چمن زار نشسته بود و موتوجتش بقلش بود
ازمون خیلی دور بود
$ خسته شدم :((
@ امیر برو بیارش
& نه نه این بخواهد منت کشی کنه طرف رو از بین میبره . خودم میرم میارش
چندین ثانیه با هم صحبت کردن و بعدش یودین هم به راه ادامه داد ...

داستاننقطه سر خطقسمت ۳دنیای موازیکیف
من یه ببعی‌ گوگولیم، تو چی؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید