
هر سال وقتی ورق تقویم نو را میزنیم (اگر از آن دسته آدمهایی باشید که اینکار را میکنند.) با پدیدهای جالب روبهرو میشویم. هر سال تعداد بیشتری از روزها به نام مشاغل و مناسبتهای جدید ثبت میشوند و هر سال تعداد بیشتری از آدمها چشمانتظار تبریکها، تأییدها، و توجههای خاص هستند.
حالا دیگر نمیشود روز پزشک را به بهانه دوری راه فقط با یک تماس تلفنی ساده جشن گرفت؛ نه! یک پیام تبریک خشکوخالی کملطفی است. بازار مجازی، تحویل آنلاین، دستهگلهای لوکس، و کارتهای دیجیتالی همه باهم هستند تا بتوانیم تبریکهای خاص خودمان را ایجاد کنیم و خب این وسط باید قبول کرد که تبریکهای امروزی چند میلیون گرانتر شدهاند ( گل هم هر سال گرانتر میشود!)
شاید سال آینده مجبور شویم برای این روز، بودجهای جداگانه کنار بگذاریم و حتی در بخش رفاهی قراردادها حق تولد و مناسبت را به حقوقها اضافه کنیم.
روز مهندس، روز خیاط، روز نقاش... حتی تبریکها هم تخصصی شدهاند. باید حواست باشد که در «روز جهانی هنر» به مرضیه که نقاشی خوانده این روز را تبریک بگویی؛ راستی، راضیه را فراموش نکن! هرچند هیچ هنری ندارد اما از وقتی همسرش گفته که «خوب زندگی کردن هم خودش یک هنر است» او هم انتظار تبریک دارد.
و اما روز حسابدار! این یکی برای من تلخی دیگری دارد. تولدم ۱۴ آذر است، همان روزی که سه سال پیش به طور تصادفی با مهمانی دورهمی همکاران همسرم همزمان شد. تصمیم گرفتیم جشن نگیریم تا کسی معذب نشود. کل روز را کار کرده بودیم تا برای 60 نفر تدارکات مهمانیهای بانوان آذری را تمام و کمال روی سفره بچینیم. وسط مهمانی یکی از تازهعروسها یک کیک خامهای کوچک آورد و به صورت شگفتانهطور؛ به شوهرش روز «حسابدار» را تبریک گفت.
اینکه مرد محترم اساسا حسابداری نمیکرد و اینکه مجبور شدم در آن هیری ویری کیک را جوری ببرم که به همه برسد( که کاری سخت و عجیب بود.) و اینکه همه به صورت نقدی و حتی کارت به کارت کردن به جناب آقا تبریک گفتند و انگار نه انگار من تولدم را جشن نگرفتم که این بندگان خدا به زحمت نیفتند؛ آنچه بیشتر از همه روی مخم بود (و هست) این مساله بود که اصولا روز حساب دار 15 آذرماه است و واقعا نیازی نبود این جشن را شب قبلش در خانهی یکی دیگر اجرا کنید ! والا!!
بگذریم... که تمام این سالها، هیچ روزی در تقویم به نام من و کارم نبوده است. حتی اگر بوده، کسی یادش نیفتاده تبریک بگوید. روز نویسنده؟ نه، چون عوضی کاربلد گفته نویسنده کسی است که رمان بنویسد و من نبودم. روز پژوهشگر؟ روز مورخ؟ یا حتی روزی برای آنهایی که در سکوت، در سایه، در گوشهای از جهان به خلق معنا مشغولاند؟
تنها دو بار تبریک گرفتم. دومی خندهدار است: مسئول یک مؤسسه خیریه که چندباری ماساژش داده بودم؛ روز جهانی «ماساژور» را با یک جعبه شکلات به من تبریک گفت! تا همین حالا هم نمیدانم این روز واقعی بوده یا از همان شوخیهای فضای مجازی که کسی بیش از حد جدی گرفته باشد.
1- اما در غزه، هر روز، روز مقاومت است. هر روز، روز ایستادگی در برابر ظلم و بیعدالتی است. و هر روز، روزی است که جهان باید به یاد بیاورد که انسانیت مرز نمیشناسد. کاش واقعا هنرمندی بودم که متعهدانه راوی درد غزه و شجاعتشان باشم.
2- می دانم کم پیدا هستم اما روزها شلوغ و ترسناک و عجیب و غریب می گذرند؛ گرچه چون می گذرند؛ غمی هم نیست!
3- دلم برای همه تنگ شده...

