فرجانه
فرجانه
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

انا لله و انا الیه راجعون

مرگ از رگ گردن به ما نزدیک‌تره، اما گاهی وقت‌ها این نزدیکی بیشتر جلوه میکنه؛ مثل زمان بیماری!

بهارِ چند سال پیش بیمار شدم. یک شب از خواب پریدم، مثل ماهی دهانم را باز و بسته میکردم تا نفس بکشم اما نمیشد، دست و پا زدم، به سینه‌ام کوبیدم ولی انگار بدنم فراموش کرده بود چطور باید نفس بکشد! وقتی دیدم دست و پا زدن فایده‌ای ندارد یک لحظه آرام شدم و چشم دوختم به روبه‌رو و منتظر ملک‌الموت شدم. دیگر دست از دنیا شسته و پذیرفتم که مرگم رسیدست که نفسم برگشت. خداروشکر

بعد از آن شب وصیت‌نامه‌ام را نوشتم و در سه‌جای مختلف پنهانش کردم تا اگر مُردم، پیدایش کنند. نه من دلش را داشتم نه خانواده که بخواهم مستقیم وصیت را بهشان بدهم.

آن بهار گذشت و من خوب شدم اما هنوز هم آن لحظه‌ی نزدیک به مرگ را خاطرم هست، وقتی که دست از دنیا شستم و گفتم تمام شد.

دنیا بازه‌ی زمانی کوتاهیست که ختم به یک بی‌نهایت میشود، بی‌نهایتی که با عمل ما در این بازه‌ی کوتاه ساخته میشود. کاری به اعتقادات مذهبی هم نداشته باشیم کوتاه بودن زندگی و حتمی بودن مرگ را بارها به چشم دیده‌ایم و درش شک و شبهه‌ای نیست، و مگر میشود ظلمی کنی و تاوان نداشته باشد؟ مگر میشود خوبی کنی و چون کسی ندیده پاداشی نگیری؟ و کیست که نداند امکان دادن جزای خیر و شر خیلی از اعمال در این دنیا نیست.

امروز دوباره قلم و کاغذ به دست گرفتم و نوشتم. نوشتم که همه را چقدر دوست دارم و ممنونشانم، نوشتم که با کتاب‌هایم بعد از من چه کار کنند. به فلانی قرض دارم، کتابی از کتابخانه امانت گرفته‌ام که باید برگردانده شود و... همیشه که مرگ خبر نمیکند...

به بستان جان تا گلی هست، پروین
تو خود باغبانی کن این بوستان را
پروین اعتصامی، قصیده‌ی۳


سلام، خوب و خوش و زردید؟? میدونم این پست هم از نظر لحن و هم محتوا با سبک همیشگی من فرق داره اما این پست رو دوست دارم. چه‌خبرا؟ چی کار میکنید این روزا؟

مرگانا لله و انا الیه راجعونملک‌الموت
اینجا درباره‌ی فیلم، کتاب و تجربه‌هامون صحبت میکنیم. به لیست‌ها سر بزنید 📚🌻
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید