فرجانه
فرجانه
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

به صرف هم صحبتی، تا چای خنک شود

یک لیوان چای ریختم مگر سردردم کمی آرام شود و به درسم برسم. سردرد مهمان روزهای پر تلاطمم است و این روزها هر چه به شروع امتحانات پایان ترم نزدیک‌تر میشوم پر تلاطم‌تر میشوم...

شاید بهتر باشد چای ننوشتم، حوالی عصر خواهرجان برایم لته درست کرد و این چای دیروقت احتمالا بدخوابم کند اما گرمایش وسوسه‌ام کرده.

گرمایی که در انتظار قابل تحمل شدنش این متن را برایتان کتابت میکنم.

چه ادبی! نه؟ 😂

چون هر یادداشتی تصویری میخواهد
چون هر یادداشتی تصویری میخواهد

رابطه‌ی تلاطم با خواندن

این روزها خواندن با تلاطمم رابطه‌ی مستقیم و عکس دارد.

تلاطمم بیشتر میشود و بیشتر کتاب میخوانم؛ تلاطمم بیشتر میشود و کمتر درس‌هایم را میخوانم!

مثلا همین امروز ۳ کتاب تمام کردم!

البته در دفاع از خودم از یکی ۱۰ صفحه مانده بود، یکی کتاب کودک بود و متنش شاید کلا ۲۰ صفحه بود و یکی انقدر کم حجم که متنش شاید به ۳۰ صفحه هم نمیرسید. میخواستید وسوسه نشوم؟ نگویم این که کوچک است؟ این که بیشترش را خوانده‌ام و آن هم که نصفش تصویر است؟ گفتم. گفتم و بیشتر روزم به همین مورچه مورچه‌ها گذشت و حالا فیل جزوه‌ام روی دستم باد کرده! 😂🫠🐘 برای فیل‌های هم دعا کنیم که خدا به ذهن‌ها و زمانمان برکت دهد و فیل‌هایمان رو برایمان ساده کند و ما را در مقابل امتحانات پیروز گرداند. الهی آمین :)


ترکیب قند و چای و ویرگول یادم انداخت چقدر دلم چای خوردن کنار فاطمه‌ی جواهرم را میخواهد و گشت‌زنی در کتابفروشی همراه دوشیزه لوندر و زیارت با فاطمه سادات، دیدن محدثه 💛 چقدر دلم برای آتوسا تنگ شده، بلند پرواز، مسافر، سیبک، دختر جنوب، ...

دیگر چایم ولرم شده💛☕️🫖

شما چه حال و خبرم؟ روزهاتون رو چطور میگذرونید؟

پ.ن: ترکیب چای و لته کار خودشان را کردند، دو ساعتیست خمیازه کشان در تاریکی غلت میخورم ولی هنوز بیدارم. کافئین نخورید خاله

کتابدانشگاهچایآن شرلی
اینجا درباره‌ی فیلم، کتاب و تجربه‌هامون صحبت میکنیم. به لیست‌ها سر بزنید 📚🌻
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید