ویرگول
ورودثبت نام
فرشاد :)
فرشاد :)
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

در ستایش مرگ بعضی ها و نکوهش مرگ بعضی دیگر

بعضی ها وقتی می میرند باعث رویش می شوند

بعضی دیگر باعث تخریب

بعضی ها وقتی می میرند حال عده ای خراب می شود

بعضی دیگر حال عده ای را خوب می کنند

بعضی ها وقتی می میرند آثار زندگی نیکشان همچنان جاری است

بعضی دیگر آثار زندگی شرشان

بعضی ها وقتی می میرند بالای پیکرشان گریه می کنند

بعضی دیگر شادی

بعضی ها وقتی می میرند برایشان قرآن می خوانند

بعضی دیگر برایشان ساز می زنند(هر چند شاید حق داشته باشند، آدمیزاد از چیزی که نفهمد، می ترسد و دوری می کند)

بعضی ها وقتی می میرند تبدیل به یک بلا می شوند(مایه فروپاشی خانواده و دعوا بر سر ارث و ....)

بعضی دیگر تبدیل به یک یاد خوب، یک خیر همچنان جاری(آنجا که ذکر اسمشان لبخند به لب می آورد و از اینکه درکشان کردیم، اشک شوق به گوشه چشم)

بعضی ها وقتی می میرند، فقط جسمشان می میرد، روحشان، یادشان، اعمالشان وآثارشان همچنان زنده است

بعضی دیگرهم جسمشان می میرد هم روحشان، هم یادشان، هم اعمالشان، هم آثارشان

بعضی وقتی می میرند با مرگشان می شوند مایه برکت برای اطرافیانشان

بعضی دیگر می شوند مایه نقمت

بعضی ها وقتی می میرند دیگران را هم می میرانند

بعضی دیگر دیگران را تولدی نو می دهند

این دسته آخر آدمهایی بسیار عجیب اند

آدم هایی غیر عادی اند

آدم هایی خاص اند

دایی پدرم پس از یک مشاجره با دخترش از خانه بیرون می آید می رود سر کوچه تا از فروشگاه خریدی کند و قدمی بزند تا آرام شود

پسری نوجوان در حالی که دارد برای خودش از دنیا لذت می برد و با موتور سیکلت تک چرخ می زند، او را نمی بیند و وسط خیابان و روبروی همان فروشگاه برخورد و تصادف رخ می دهد

او مرگ مغزی می شود و به کما می رود و داغ این اتفاق می ماند روی دل دخترش که چرا آن شب به خاطر مسائلی بی اهمیت پدرش را عصبانی کرد تا از خانه بیرون رود و اینگونه شود.

چند روز بعد همان دختر زیر برگه اهدای اعضای پدرش را امضا کرد و حالا اجزای بدن پدرش در بدن 12 نفر دیگر مایه تولدی نو شده اند.

دختر 19 ساله ای، عضو تیم ملی جوانان یکی از رشته های ورزشی کشور، بعد از 4 ساعت تمرین ورزشی، از تاکسی کنار بزرگراه پیاده می شود، خانه اش آن طرف بزرگراه است، سرِ پیچی با دید کور برای راننده ها، باوجودی که وسط بزرگراه گارد ریل نصب است اما چون خسته است دیگر حوصله آنکه حدود 100 متر بالاتر برود و از پل هوایی عابر پیاده عبور کند را ندارد، میانه ظهر است و تردد کمتر است، او فقط می خواهد رد شود تا به خانه اش برسد و استراحت کند، اما چه می شود؟ چند لحظه بعد به خاطر برخورد با خودرویی که بیش از 130 کیلومتر در ساعت سرعت داشته به هوا پرتاب می شود.

چند روز بعد پدرش زیر برگه اهدای عضو دخترش را امضا می کند و حالا اجزای بدن دخترش در بدن 10 نفر دیگر مایه تولدی نو شده اند.

این دختر جوان عکس زیر را ببینید، اسمش زهرا غوریانی است، تا همین چند روز پیش مثل همه من و شما زنده بود، نفس می کشید، رویا داشت، او فقط 22 ساله بود

اما حالا چه؟

او تصادف کرد و مرگ مغزی شد

و حالا اجزای بدن این دختر پاک و معصوم در بدن انسانهایی دیگر مایه تولدی نو شده اند.

خیلی از افراد این امکان که تولدی نو بدهند را دارند اما هم خودشان ترجیح می دهند هم اطرافیانشان خساست بیجا به خرج می دهند و اینکار را نمی کنند!

نمی دانم چرا اینقدر به این جسم دنیوی شان وابسته اند.

نمی دانم چرا اینقدر این دار مکافات و بلا را دوست دارند.

باورتان می شود فقط اگر همه ی مرگ مغزی های قطعی داخل ایران به اهدای اعضایشان راضی باشند دیگر بیمار نیازمند اهدای عضوی در کشور باقی نمی ماند؟

برای وارد کردن اطلاعات و دریافت کارت رضایت اهدای عضو به نشانی زیر مراجعه نمایید:

https://ehdacenter.ir

اعضای بدن خانم زهرا غوریانی جوان ۲۲ ساله مشهدی و فرزند یکی از کارکنان بازنشسته ارتش که بر اثر تصادف دچار مرگ مغزی شده بود به بیماران نیازمند اهدا شد.
اعضای بدن خانم زهرا غوریانی جوان ۲۲ ساله مشهدی و فرزند یکی از کارکنان بازنشسته ارتش که بر اثر تصادف دچار مرگ مغزی شده بود به بیماران نیازمند اهدا شد.


در هر۱۰دقیقه یک نفر به لیست انتظار اضافه می‌گردد،

در هر۲ساعت یک بیمار نیازمند به پیوند، جان خود را از دست می‌دهد،

در هر۱۲ساعت یک بیمار موفق به دریافت عضو حیاتی می‌شود و به زندگی بازمی‌گردد.

تولداهدای عضوپیوندتصادفمرگ
بشكست اگر دل من به فداي چشم مستت / سر خم مي سلامت شكند اگر سبوئی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید