فرشاد :)
فرشاد :)
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

من میترا نیستم

زینب کمایی، دختر آبادانی جنگ زده 14 ساله ایرانی ، فرزند ششم یک خانواده مستضعف و کارگر ، در حالی که دو خواهرش در بیمارستان های جبهه مشغول مداوای مجروحین، دو برادرش در خط مقدم مشغول جنگ با ارتش عراق و پدرش به عنوان کارگر شرکت نفت در خوزستان مشغول چرخاندن اقتصاد بحران زده ایران بودند، آخرین شب اسفند 1360 در حالی که به خاطر جنگ همراه با مادر و مادر بزرگش به شاهین شهر اصفهان مهاجرت کرده است، پس از آنکه برای اقامه نماز جماعت مغرب با مادرش خداحافظی می کند و به مسجد می رود، دیگر بر نمی گردد.

سه روز بعد جسد او را در دشت های اطراف شاهین شهر پیدا می کنند.

دکتر های پزشکی قانونی می گویند که او را با چادر خودش خفه کرده اند و چون اندام و تن نحیفی داشته همان گره اولی که دور گردنش زده اند خفه شده و دیگر دوام نیاورده.

چند سال بعد که تیمی از سازمان مجاهدین خلق را در شیراز دستگیر می کنند، دو نفرشان اعتراف می کنند که زینب کمایی در فهرست ترور سازمان قرار داشته و تیم اصفهان این عملیات را انجام داده است.

زینب را همراه با شهدای عملیات فتح المبین در گلزار شهدا دفن می کنند، او در حالی که صدها کیلومتر از خط مقدم فاصله داشت، با وجود آنکه چهار خواهر و برادرش در جبهه بودند از آنها سبقت می گیرد و شهید می شود.

او هنگام شهادت با وجود آنکه فقط چهارده سال داشت، دو وصیت نامه نوشته بود.

او هنگام شهادت با وجود آنکه فقط چهارده سال داشت، آنقدر فهمیده بود که در دفتر خاطراتش نوشته بود:

جبهه من شهر من است

نام شناسنامه ای او زینب نبود

میترا بود

او خودش نامش را عوض کرده بود و همه را مجبور کرده بود که او را زینب صدا بزنند.


او چرا کشته شد؟

مگر یک دختر 14 ساله چه خطری برای سازمان مجاهدین خلق داشت که یکی از اهدافشان شده بود و روز اول عید در غربت او را شهید کردند؟

به قول قرآن

بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ

به کدام گناه کشته شده؟

چون یک مسلمان بود

یک مسلمان واقعی

چه کسی او را کشت؟

منافق

کار منافق همین است

خودش را شبیه به مومنان می کند، در صف مومنان می ایستد، شبیه به اینان حرف میزند، اما فقط و فقط

خنجر می زند و خون می ریزد

دهه 60 منافقان تا جایی که توانستند با چاقو و اسلحه کشتند

این روز ها با کلمه و تصویر و انحراف از حق می کُشند

خیلی هم زیاد هستند

آنقدر که رئیس جمهور می شوند

وزیر می شوند

وکیل می شوند

مدیر می شوند

کارمند می شوند

برنامه ریز، ایده پرداز، معلم، محقق، کاسب و.....

این روزها کار سختی نیست تا نتیجه تلاشهایشان را ببینید

منافقان این روز ها خوشحالند

اما قطعا خوشحال نخواهند ماند.

این دنیا ارثیه صالحان است نه ارثیه خبیثان

وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ

و ما در زبور -پس از تورات- نوشته‌ايم كه اين زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد.




محمود رضا خاوری اختلاس گر بزرگ را که همه تان می شناسید

می گویند دین اصلی اش بهائیت و در اصل یک یهودی مخفی است

کاووس سید امامی

بعد از دستگیری خودکشی می کند که اطلاعات را لو ندهد

استاد دانشگاه امام صادق بوده، همه هم او را از نسل سادات می دانستند

اما در حقیقت معلوم شد یک یهودی مخفی ریشه دار بوده

این روز ها سریال می سازند و ناصر الدین شاه را در اذهان مردم به بدترین شکل ممکن خراب می کنند.

می دانید چرا؟

چون هر خطایی که در زندگی خودش و حکومتی اش کرد،اما یک کار را نکرد

در برابر بابی ها و بهائی ها و یهودیان مخفی کوتاه نیامد و به امام علی(ع) ارادت داشت.




یک شب سر نماز، سجده‌اش خیلی طولانی شد و حسابی گریه کرد؛ بلندش کردم؛ گفتم: «مامان، تو را به خدا این همه گریه نکن. آخر تو چه ناراحتی‌ای داری؟» با چشم‌های مشکی و قشنگش که از شدت گریه سرخ شده بود، گفت: «مامان، برای امام گریه می‌کنم. امام تنهاست. به امام خیلی فشار می‌آید. به خاطر جنگ، مملکت خیلی مشکل دارد. امام بیشتر از همه غصه می‌خورد.» برای من که مادر زینب بودم و خودم عاشق امام بودم، این حرف‌ها سنگین بود. از اینکه زینب این همه می‌فهمید و رنج می‌برد، داغ شدم.

فهمیدید چرا او را با چادر خودش کشتند یا بیشتر روضه بخوانم؟

زینب

امام ما هم تنهاست

زینب

بقیه الله هم تنهاست

زینب

تنها بودن یکی از عادتهای بچه های فاطمه است

زینب

امام ما هر شام به گوش همه جهانیان ندا می دهد:

هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی

آیا یاوری هست که مرا یاری کند؟

زینب

من به تو افتخار می کنم

تو به این ندا

لبیک گفتی

آفرین زینب

آفرین زینب


وصیت نامه شهید
خدایا نگذار نقاب نفاق و بیطرفی بر چهره مان افتد و در این هنگامه جنگ حسین را تنها گذاریم . اینها از یزید بدترند و جایگاهشان اسفل سافلین است و بس ... ماذا وجدک من فقدک و ماذا فقد من وجدک . چه یافت آنکسی که تو را گم کرد و چه گم کرد آنکس که تو را یافت . ( قسمتی از مناجات امام حسین علیه السلام )
بدلیل اینکه هر مسلمانی باید وصیت نامه ای داشته باشد من نیز تصمیم گرفتن این متن را بعنوان وصیت نامه بنویسم و آخرین حرف های خود را برای دوستان و خانواده و تمام عاشقان شهادت بنویسم . از شما عاشقان شهادت می خواهم که راه این شهیدان به خون خفته را ادامه دهید . هیچ گاه از پشتیبانی امام سرد نشوید . همیشه سخن ولی فقیه را به گوش جان بشنوید و به کار ببندید . چون هرکس روزی به سوی خدا باز خواهد گشت. همیشه به یاد مرگ باشید .
تا کبر و غرور و دیگر گناهان شما را فرا نگیرد .نمازهایتان را فراموش نکنید و برای سلامتی اماممان همیشه دعا کنید و در انتظار ظهور مهدی عج باشید مادر جان تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غمخوار من بودی حال که وصیت نامه مرا می خوانی خوشحال باش که از امتحان خدا سربلند بیرون آمده ای و هرگز در نبود من ناراحت نشو ٬ زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی می خورم و چه چیزی از این بهتر است که تشنه ای به آب برسد و عاشقی به معشوق .
مادر جان می دانم که برای رساندن من به این مرحله از زندگی زحمات بسیار کشیده ای و به همین دلیل تو را به رنجهای حضرت زینب سلام الله علیها قسم می دهم مرا حلال کن و مرا دعای خیر بفرما . در آخر از همه شما خواهران و برادران عزیزم و تمام دوستانم تقاضا می کنم که مرا حلال کنند و اگر من باعث ناراحتی شده ام مرا ببخشید . شما را به خون جوشان حسین علیه السلام قسمتان می دهم دعا برای امام را فراموش نکنید . خواهر کوچک شما زینب کمایی.

مطالعه بیشتر:

http://h-ranjkesh.blogfa.com/

خرید کتاب:

https://www.faraketab.ir/landing/manmitranistam

منافقشهیدچادر
بشكست اگر دل من به فداي چشم مستت / سر خم مي سلامت شكند اگر سبوئی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید