فرشاد :)
فرشاد :)
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

یادی از استاد

یک هفته ای بود که کتاب رزق حلال استادم را می خواندم و فکرم درگیر او و بیاناتش بود

گاهی کتاب های اخلاق را که ورق میزنم از خودم خجالت میکشم

از اینکه عمرم را صرف چه کرده ام و چرا این همه فرصت برای رشد خود و اطرافیانم را با بی توجهی از دست دادم

پنج شنبه شب پدرم گفت خیلی وقت است شاه عبدالعظیم نرفته ای، فردا برو حال و هوایت عوض شود

امامزاده حمزه و امامزاده طاهر را زیارت کردم تا به خود حضرت عبدالعظیم رسیدم

آمدم در رواق کناری ضریح ایشان اندکی بنشینم و نجوا کنم

استادم را دیدم

اصلا فراموش کرده بودم که او آنجاست

خدا رحمتت کند ای شیخ

سال کنکورم هر موقع خسته و حیران بودم

کتابها و داستان های شما مرا آرام می کرد

شاید اگر شما و البته آن کسی که کتابهای شما را به من می داد نبودید

امروز مثل هزاران جوان همسن و سال خودم ابدا درک درستی از محیط اطرافم و دینم نداشتم

خدا رحمتت کند ای شیخ


گوشه ای از داستان من و ایشان را در لینک زیر نوشته ام:

https://vrgl.ir/OCCya


استادمحمد ضیا آبادیشاه عبدالعظیم حسنیشهر ریروزنوشت
بشكست اگر دل من به فداي چشم مستت / سر خم مي سلامت شكند اگر سبوئی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید