............................................................................
بارالها،
از تو میخواهم، نه شتاب، که آهستگی ام ببخشی
تا در سکوت لحظهها، خویشتن را باز یابم
و زندگی را، نه از نو، که از ژرفا بسازم.
ساختنی آرام، اما باشکوه؛
چون طلوعی تازه پس از شبهای بیپایان
بار پروردگارا،
از تو چیزی نمیطلبم جز آهستگی…
نه برای درنگ، که برای دگرگون شدن.
کمکم کن، به استواری
چنانکه کوه در برابر باد، و عشق در برابر شک.
مرا ببر از این خویشِ کهنه،
به ساحتِ نابی که تو در من نهادی.
بگذار آرام و عمیق،
خودم را از نو بسازم؛
نه تکهتکه، که یکپارچه و روشن.
زندگیام را، نه از آغاز،
بل از حقیقتِ حضور تو در من،
از نو بنا کنم؛
و ایمان دارم:
این ساختن، شکوهی دارد
که تنها دلهای عاشق، آن را میفهمند.
باران باشی یا نسیم،
فرقی نمیکند…
من ایستادهام.
بار پروردگارا،
کمکم کن،
از حکمتِ مهربانت.
بسازم از نو،
با دستهای خودت،
با نوری که در جانم نهادی.
نه از خاک،
بل از یقین،
نه از گریه،
بل از عشق.
من میدانم:
تو آهسته میسازی،
اما… چه باشکوه.