ویرگول
ورودثبت نام
Farshad vahed
Farshad vahed
Farshad vahed
Farshad vahed
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

" فرشته نور"




در آسمانی ترین لحظه‌ای که زمین خواب بود، فرشته‌ای کوچک، بی‌صدا از لابه‌لای ابرها پایین آمد. نامش «نور» بود؛ فرشته‌ای که تنها مأموریتش یافتن دل‌هایی بود که هنوز روشنایی در آن‌ها نمرده.

او پرسه‌زنان در کوچه‌های خاموش شهر گشت. از پنجره‌ها به درون خانه‌ها نگاه کرد. یکی در خشم خفته بود، دیگری در حسرت. قلب‌ها درگیر و غبارگرفته. اما ناگهان، از پشت شیشه‌ای کوچک، نوری دید… نور شمعی ضعیف، در کنار دستانی پینه‌بسته.

پیرزنی تنها نشسته بود و با لبخند، برای گلدان خشکیده‌اش آواز می‌خواند. فرشته آرام کنار او نشست. هیچ نگفت، فقط گوش داد… و آن دل، گرم شد.

فرشته برگشت. مأموریتش تمام شده بود.

در دفتر آسمان، کنار نام پیرزن، نوشتند:
دلش هنوز روشن است… دنیا هنوز امید دارد.

۵
۱
Farshad vahed
Farshad vahed
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید