فاطمه گنجی
فاطمه گنجی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

کلاف

دایره سبز می‌شود‌ و دستی هُلَم می‌دهد تا انگشتانم را به حرکت دراورم‌و بنویسم: سلام عشقم، صبحت بخیر عزیزم.
اما یک لحظه متوقف میشم. فکر کنم چند روز است تا از خواب می‌شوم برایت می‌نویسم چه دایره سبز باشد چه نباشد.
امروز دلم خواست تا بیدار می‌شوی برایم بنویسی.
هنوز دایره سبز است و ننوشتی
هنوز دایره سبز است و ننوشتم.
شاید افتادن در دام روزمرگی‌های کسل کننده‌ی دو نفر از همین‌جا شروع شود. از همین‌جا که چراغ سبز می‌شود اما حرکت نمی‌کنیم و توقع داریم حرکت کند.
حالا اگر او حرکت نکند با خودمان هزارجور دلشوره می‌بافیم انقدر می‌بافیم تا کلافی بزرگ می‌شود و جلوی انگشت و چشمانمان را می‌گیرد که نه دلمان می‌آید حرفی بنویسیم نه حتی دایره‌ی سبزِ کنارِ اسمش در تلگرام را می‌بینیم.
دایره هنوز سبز است کلاف‌هارا باز می‌کنم،
می‌نویسم سلام عشقم.
تا ارسال را می‌زنم پیامت می‌آید:سلام خوشگلم.
انگار تو هم از آن‌ور کلاف‌هایت را باز کردی.

می‌نویسم تا وقتی نیستم،باشم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید