Fatemeh Shahabi
Fatemeh Shahabi
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

مغزهای کوچک بی‌گناه


در مسیر برگشت به خانه در اسنپ نشسته بودم. صدای آهنگ برای از ماشینی می‌آمد.‌ اولش خیلی توجه نکردم و به حرف زدن با دوستم ادامه دادم. که دوستم با تعجب گفت این بچه که سرش رو از شیشه بیرون آورده داره با برای هم‌خونی می‌کنه؟ سرم را به طرفشان چرخاندم و دیدم طفلک معصومی که پر پرش چهار سال داشت سرش را تمام قد از شیشه بیرون آورده بود و موهایش را در باد تکان می‌داد و با حزن خاصی برای های ممتد را پشت سر هم تکرار می‌کرد. برای این بهشت اجباری، برای نخبه‌های زندانی، برای زن زندگی آزادی. مطمئنا آن طفل معصوم حتی نمی‌داند ب چیست که بخواهد بداند برای چیست و چه می‌گوید و نخبه کیست و زندان کجاست و چه کسی برای اقتصاد دستور صادر می‌کند. طفلک بی‌گناه نمی‌دانست چه چیزی را فریاد می‌زند. ولی داشت به جای جیغ‌های بنفش کودکی‌اش فریادهای سیاه بزرگ‌ترهایش را غرغره می‌کرد. کودکان گوشت قربانی نیستند. هزاران برای برای کودکان بی‌گناه که مثل طوطی گیرشان آورده‌ایم و با بی‌مسئولیتی تمام آن‌ها را با دنیایی به جنگ می‌اندازیم که حتی هنوز سر کوچه‌اش را هم ندیده‌اند. کاش پدر بی‌مسئولیتش حداقل می‌دانست که این بچه که با این سرعت اینطوری از شیشه آویزان شده هر لحظه ممکن است بی‌افتد و خطر جانی بزرگی تهدیدش کند. شما را به خدا بچه‌ها را آزاد کنید./تمام

بچهبی‌گناهکودکانبرایزن زندگی آزادی
کی می‌تونه خودش رو تو حداکثر دویست تا کاراکتر معرفی کنه؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید