ویرگول
ورودثبت نام
فرشته احمدی
فرشته احمدیدر حسرت اقانوس رهایی ، نیازمند به دو بال پرواز . عاشق خواندن و نوشتن
فرشته احمدی
فرشته احمدی
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

ماجراهای من و مستاجری



کلا کلمه مستاجری رو وقتی نه سالم بود فهمیدم، اون موقع ها هم خودم کوچیک بودم هم دنیام. با اینکه صاحب نصف آپارتمان فرانسوی ساز قدیمی 65 متری بودیم باز هم هر چند ماه یکبار عموی کوچیک میومد مهمانی و یک هفته ای لنگر مینداخت تا یادمون بیاد نصف خانه مال عموی عزیزه. بگذریم! خانه رو دوست داشتم اما بال پرواز نداشتم. در 11 سالگی اما مستاجری رو شروع کردم اونم با انتخاب پدری. اونجا بود که اولین درس مستاجری رو یاد گرفتم، سلیقه افراد خانواده در انتخاب خانه از عرش تا فرش باهم فرق داره و بدبختانه انتخاب پدر ما در حد گلیمی پاره پوره بود. 13 سالگی دست به زانو هام گرفتم و اعضای خانواده رو که در حال له کردن همدیگه بودن رها کردم و رفتم املاکی دنبال خانه مورد علاقه خودم. بله 13 ساله شجاعی بودم! نکته عجیب ماجرا این بود هیچ کدام از املاکی ها نپرسیدن دخترجان بزرگترت کو؟ تو کجا اینجا کجا؟ برعکس با جان و دل خانه ها رو بهم نشان دادن! چرا؟! هیچ وقت خودمم نفهمیدم.از اون عجیب تر پدر و مادرمم نگفتن تو چرا رفتی دنبال خانه! خانه را پیدا کردم بزرگ! دل گشا و باز هم بزرگ!

اما درس دوم مستاجری رو این بار اینجا گرفتم. صاحب خانه خوب بخشی بزرگی از زندگی شماست. باید در انتخابش مهارت داشته باشین مثل خرید هندوانه. بگذریم! چند سالی رو سر کردیم تا اینکه صاحب خانه تبدیل به کدو تنبل شد و وقتش شد بریم. این بار دیگه نوجوان نبودم زندگی ترس رو بهم یاد داده بود. پس دلم خواست برای استحکام روابط اعضای خانواده خانه کوچک تر پیدا کنم تا کمی با هم صمیمی تر بشیم، تازه کلا صاحب خانه نبود و در مالزی گذران زندگی می کرد، چی از این بهتر!

اما در پایان همدلی و صمیمیت ربطی به خانه نداشت و از دل آدم هاش میومد. ما مستاجرهای خوبی نبودیم و جدایی خوبی با صاحبخانه با مرام نداشتیم بماند که اون خانه با بی مادرشدن من بهم درس بزرگتری داد.

حالا در 31 سالگی هم ما مستاجرهای خوبی هستیم، هم صاحبخانه خوبه هم خانه. اما روزگار گرونه!

اینقدر گرون شده که قیمت صاحب خانه هندوانه با کدو تنبل یکی شده و فرقی نداره انتخابت اشتباه باشه یا درست. من دیگه 13 ساله شجاع نیستم و حالا خانه ها برام ترسناک شدن، اسمش استخوان هام رو میلرزونه و از اینکه ماجراهام با مستاجری به خانه ابدی بکشه میترسم. حالا در کشور خودمم حس مستاجری دارم، انگار بخشی از این خاک که بچگی باهاش گِل بازی می کردیم تبدیل به آجرهای طلا شده و برامون قیافه میگیره.

از درسی که روزگار فقط به ما مستاجر ها میده خسته و دل شکسته ام. اره مستاجری همش همینه. جنگ بر سر جایی برای یک شب در امنیت خوابیدن.

خانهاجاره خانه
۶
۳
فرشته احمدی
فرشته احمدی
در حسرت اقانوس رهایی ، نیازمند به دو بال پرواز . عاشق خواندن و نوشتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید