وقتی که دوست داری یه چیزی رو به خاطر دل خودت توضیح بدی، یه چیزی می نویسی شبیه چیزی که در ادامه می بینید:
هر سال خیلی ها ازم می پرسن:
- روزه میگیری واقعا؟!
- بهت نمیاد ها!
- واسه چی؟!
- خدا محتاج گرسنگی ماست؟!
- تو باقی مونده غذات رو بده به فقرا،لازم نیست گرسنه بمونی که یادشون بیافتی!
- واقعا فکر میکنی روزه ات قبول میشه با این سر و وضع؟!
این شد که فکرکردم شاید بد نباشه چندخطی دراین مورد بنویسم:
من اصولا آدم مذهبی ای نیستم. قدیم ها بودم اما نشد که بمونم. اما روزه رو از اون ایام نگه داشتم.
نه به خاطر این که یاد فقرا باشم(وقتی گرسنه ام حتی حوصله کمک به دختر گلفروش رو هم ندارم) و نه به خاطر زکات سلامتی (با زخم معده ای که دارم و هرازگاهی سر ناسازگاری میذاره، روزه شوخی بدیه!) و نه حتی چون به هر دلیل نامعلومی خدا گفته که باید ۱ ماه از کی تا کی گرسنه بمونی. راستش از ترس جهنم و اشتیاق بهشت هم نیست:/ (که کاش بود...)
۱. روزه گرفتن برای من یه جور تمرین دادن به خودمه. تمرین این که بتونی یه کاری رو انجام بدی، اما انجامش ندی، و برعکس. بتونی بخوری، اما نخوری!
۲. وقتی یه چیزی به نظرم لازمه انجام بشه و تصمیمش رو گرفتم، با همه تمسخر اطرافیانم، بازم انجام بدم!
۳. منتظر نباشم برای عملی کردن یه تصمیم همیشه چوب بالای سرم باشه. کار اول ماه رمضان رو به دوم ماه رمضان نیاندازم. نگم امروز که نشد، اما از فردا حتما فلان میکنم...
۴. بتونم یه مسیر، یه تصمیم، یه رویه رو به مدت ۱ماه ادامه بدم، خسته نشم، کم نیارم، دلم رو نزنه، هوایی نشم که شاید یه چیز دیگه بهتر باشه، از این شاخه به اون شاخه نپرم که آخرش از همه جا رونده و مونده بشم.
۵. بتونم تصمیمی که از سال گذشته گرفتم رو سال بعد هم عملی کنم، یه جور برنامه ریزی بلند مدت یا نگاه کل نگرانه به مسیر زندگیم که عادت کنم مسیرم رو گم نکنم.
۶. یادم نره به هرجا و هر منسبی رسیدم، باز هم بند این جسم مادی ام،باز هم ۳ساعت چیزی نخورم فشارم میاد پایین،پس مغرور نشم به خودم.
و البته اینها مهمترینهاشون بودن و این لیست بلندتر از این حرفاس.
دلایلی از این دست، خیلی چیزهای درونیای هستن و شاید به نظر خیلیها مسخره بیان حتی! اما اونا رجوع کنن به مورد شماره ۲ :) امیدوارم با گفتن اینا جواب سوال دوستان کنجکاوم رو داده باشم.