فروغ
فروغ
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

چیزهایی هست که به زبان نمی‌آوری

از فیلم چیزهایی هست که نمیدانی
از فیلم چیزهایی هست که نمیدانی

"رهاش کن رئیس"
این دیالوگ معروفی است در فیلم "چیزهایی هست که نمیدانی"
رهایش کردم،
در خاطراتی خیالی و هرگز اتفاق نیفتاده..
آخر میدانی، نگفت، نگفت که میتواند بدون من زندگی کند، اما نمیخواهد که بی من زندگی کند.

خانم‌جانم میگفت: "حرف از چشم میجوشد.. چشم‌ها سرچشمه‌ی زبان اند."

و من مترجم خوبی برای چشمهایش نبودم..!

به پوستر فیلم خیره میشوم، میز گرد. مخصوص آدمهای تنها. که مبادا گردی از خاطرات در گوشه‌ای از میز دل خوش کند، اثری از بودنی، در گوشه‌ای از میز ردی بگذارد. فلسفه‌ی میزهای گوشه دار اینست که خاطراتی را در گوشه‌ای، کنجی، جا میدهد.

به پنجره‌ای خیره میشوم که رو به دیواریست. هرچند که گیاهی در آن نمایان باشد. این همان حرفهایی است از جنس سبزی زندگی که آن را در حصار سکوت، زندانی‌ میکنیم.

به چراغی خاموش زل میزنم.. که حکایت نبودن نور امید است.

به دنبال گربه‌ی بازیگر فیلم در پوستر میگردم.
گربه‌ای که بار تنهایی را یک تنه به دوش میکشید. گربه نماد تنهایی و تجرد است.
نماد زندگی آرام و بی‌حاشیه اما دل‌گیر.
زندگی بدون هیجان، بدون نبض.
روزمرگی در قالب گربه‌ی خسته که همیشه‌ی خدا در مکانی راحت لمیده است و آرامشش را با خُرخُر تایید میکند، تجلی میکند.
یعنی آدمکی که از آدمها خیری ندیده و ترجیح میدهد دوستی بی‌زبان انتخاب کند که
عشق را به زبان نمی‌آورد، آن را به نمایش میگذارد.


یاد شعر مارگوت بیکل به ترجمه‌ی احمد شاملو میفتم:
"سكوت سرشار از سخنان ناگفته است .
از حركات ناكرده، اعتراف به عشق هاي نهان
وشگفتي هاي بر زبان نيامده
در اين سكوت حقيقت ما نهفته است
حقيقت تو و من."
نمیخواهم جای خالی گربه در پوستر را نقد کنم.
نمیخواهم "چیزهایی هست که نمی‌دانی" را نقد کنم.
میخواهم چیزهایی که میدانی اما به زبان نمی‌آوری را
این سکوت را
نقد کنم.
سکوت تو یا شاید من.
خوب من
بهترین آرزوها هم تاریخ انقضا دارند..
آرزوی برآورده شده‌ام باش، نه حسرت گذشته‌ام.
میترسم
نه از نیامدنت
از دیر آمدنت میترسم..
به قول قیصر امین پور:
"گــاهـی چه زود فرصتمان دیر میشود…
کــاری ندارم کجایی ، چه میکنی
بـی عـشق سر مکن که دلت پیر میشود."

فیلمنوشتهلیلا حاتمی
نویسنده‌ی کتابی هنوز نانوشته
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید