
در طی چند روز اخیر خبر دو خودکشی در رسانه ها بازتاب زیادی داشت..
در اولین مورد ابراهیم نبوی در سن ۶۴ سالگی در حالیکه در سلامت جسمی بود و براساس گفته های خودش دغدغه مالی یا گیر و گرفتاری خاصی نداشت بخاطر هزینه بالا و نامشخص برگشتنش به ایران به زندگی خودش پایان داد و بسیاری رو ناراحت کرد ...
در مورد دوم امروز شخص ضاربی پس از هدف قرار دادن قضاتی در دادگاه اقدام به خودکشی کرد و به زندگی خود پایان داد...
محتوا و کیفیت این دو خودکشی ظاهرا قابل مقایسه نیست اما اگر در موضوع عمیق بشید ارتباطی در این دو خودکشی وجود داره..
ابراهیم نبوی احتمالا خودش قائل به اینکه جرمی مرتکب شده نیست اما تحت فشار و بگیر و ببند دادگاه ناچار به خروج از کشور میشه و تا حتی حدود ۲۰ سال بعد هم تکلیفش مشخص نیست یا لااقل برای خودش میزان تاوانی که باید بپردازه قابل اندازه گیری و برآورد نیست یا بطور کل هر چقدر هم که کم یا زیاد باشه در نظرش احتمالا معقول و منطقی نبوده...
به نظر میرسه در نظام قضائی باید برای جرایمی که شاکی خصوصی نداره و یا اینکه مسائل مالی و ضرر و زیان مادی بر کشور متصور نیست این صدمه و سختی و عذابی که متهم بخاطر خروج فوری از کشور متحمل میشه و رنج و سختی که به جان میخره لحاظ بشه و حتی شامل مرور زمان بشه و پرونده بسته بشه...
در مورد خودکشی دوم هیچ آگاهی از دلایل و انگیزه شخص برای انجام کاری که خیلی خوشبینانه هم حتی شانس ۱٪ برای خروج زنده و سالم از اون ساختمان نداشت و همچنین در صورت دستگیری حکم او پس از طی روند قضائی احتمالا تاقبل از اتمام سال اعدام می بود...در واقع شخص بجای اینکه ناچار باشه شرایط سخت بازجویی و معرفی همدستان داشته باشه و بعد انتظار شبانه روزی صدور حکم و اجرای اون داشته باشه خودش به قائله پایان میده ...
هر دو مورد به نظر میرسه خستگی و ناامیدی از پیاده شدن عدالت هست در مورد اول شخص احساس میکنه دلایل و انگیزه هاش برای دادگاه قابل قبول نیست و اونها با توجه به ملاحظات دیگری باهاش برخورد میکنند
در مورد دوم بیاید فرض کنیم ۰۰۰۰۱٪ مسائل و سوالاتی وجود داشته که هیچ شانسی برای رسیدگی عادلانه به اون در شخص احساس نمیشده ...
اون شخصا به عدالت یا حقی که از خودش یا وابستگانش احساس میکرده دریغ شده واکنش نشون داده و راسا اقدام کرده ...
در هر دو مورد یک گفتگویی انگار باید قبلا شکل میگرفته باید طرفین احتمالا از سوتفاهمها و سو برداشتهای احتمالی فاصله میگرفتن ....
یک اتفاق جالب امروز برام پیش اومد برای حداقل چهارمین بار طی این ۲یا۳ سال اخیر یک گوشی موبایل پیدا کردم شخصی بعد از حدود یک ساعتی زنگ زد و در محلی وعده کردیم و گوشی رو بهش تحویل دادم به زحمت یک تشکر خشک و خالی کرد انگار اصلا من پیدام نکرده بودم خودش یادش اومده بود و رفته بود پیداش کرده بود بعضیهاا چنان در این موارد از ترس اینکه مبادا بخوان مژدگانی بدند برخورد میکنند که واقعا شک میکنی اینقدر محتوای منفی از سرقت و خیانت و ... شبانه روز در رسانه ها پخش میشه برای موجودات فضائی...و مردم هر چقدر هم ذهنی بدترین اخبار رو هم بپذیرن در عمل معتقدن همه چیز گل و بلبل...