برای بهره گیری از یک سیستم اطلاعاتی درون سازمانها معمولاً دو نگاه وجود دارد، نگرش مبتنی بر تکنولوژی صِرف و نگرش فرآیندی: بر اساس دیدگاه فرآیند باید پذیرفت درک یک فعالیتی که در محیط آن انسانها ذینفع هستند بهاندازۀ درک مسائل تکنولوژیک سازمان اهمیت دارد.
آنهایی که طرفدار تمرکز بر روی تکنولوژی و توجه به آن هستند از پیش راه حل را میدانند و در طراحی خود لحاظ میکنند اما موافقان نگرش فرآیندی معتقدند که تکنولوژی بهتنهایی قادر نیست پرسش ها را پاسخ و موانع را برطرف نماید. بحثهایی ازایندست بسیار متعدد و متنوع هستند و دقیقاً به دامنۀ سیستم های اطلاعاتی و مبنای فکری زمینه مند آن مربوط میشود. آنچه در سازمانها نیاز است معمولاً ترکیبی از عوامل انسانی، سازمانی و تکنولوژیک است اما در اکثر مواقع سازمانها فقط راه حل را تکنولوژیکِ ابزاری را تلقی میکنند و سایر عوامل را نادیده میگیرند.
در یک سیستم اطلاعاتی باید به تکنولوژی سازمان و فعالیت فرآیندی آن به شکل مسائل به یکدیگر وابسته و نه جدا و مستقل از یکدیگر نگریست.
اگر قرار باشد که سیستمهای اطلاعاتی را سیستمهای اجتماعی بدانیم، چه نوع سیستم اجتماعی خواهند بود؟
طبقهبندی ارائهشده توسط بارل و مورگان بهترین و قابل استفاده ترین طبقه بندی تئوری اجتماعی برای حوزۀ سیستمهای اطلاعاتی میدانند.
چهار الگو برای تجزیه و تحلیل توسعه سیستمهای اطلاعاتی
بُعد ذهنی-عینی منعکسکننده جایگاه نرم افزار و سختافزاری است و آنرا میتوان به شکل یکی از چهار عنصر زیر مشاهده کرد: هستیشناسی (تدریجی یا بنیادی بودن طبقهبندی نمود. تا قبل از به وجود آمدن استانداردهای باز تقریباً تمامی سیستمهای اطلاعاتی مبتنی بر کارکردگرا بودند ولی عدم کارایی آنها و لزوم توسعه خودمحور توسط کسب وکارها ضرورت اتخاذ روشهای تفسیرگرا را جدی کرده است.
ذهنی در مقابل عینی
بُعد ذهنی- به ماهیت واقعیت میپردازد و دو حد متقابل آن عبارتاند از رئالیسم (واقع گرایی): تلقی شدن اینکه واقعیت برای یک فرد بیرونی است و اغلب ماهیتی عینی دارد؛ و نام انگاری: واقعیت محصول ذهن و تفکر فرد است. برای بهبود و توسعه کسبوکار سازمان بهتر است راه حلها از دیدگاه مشارکت کنندگان دیده شود و بهجای اجرای راه حلی فنی، موقعیت از دیدگاه آنها بررسی شود. فرآیندهای سازمانی واقعیتهای بیرونی مشخص از پیش تعریف شده ای نیست بلکه با تحول و بلوغ کسبوکار و همچنین تغییر نیازمندی ها در هر دو سمت ارائهدهنده سرویس و سرویس گیرنده تغییر یافته و مجدداً شکل میگیرد.د.
هستیشناسی به ماهیت واقعیت میپردازد و دو حد متقابل آن عبارتاند از رئالیسم (واقعگرایی): تلقی شدن اینکه واقعیت برای یک فرد بیرونی است و اغلب ماهیتی عینی دارد؛ و نامانگاری: واقعیت محصول ذهن و تفکر فرد است. برای بهبود و توسعه کسبوکار سازمان بهتر است راهحلها از دیدگاه مشارکتکنندگان دیده شود و بهجای اجرای راهحلی فنی، موقعیت از دیدگاه آنها بررسی شود. فرآیندهای سازمانی واقعیتهای بیرونی مشخص از پیش تعریف شدهای نیست بلکه با تحول و بلوغ کسبوکار و همچنین تغییر نیازمندیها در هر دو سمت ارائهدهنده سرویس و سرویسگیرنده تغییر یافته و مجدداً شکل میگیرد.
هستیشناسی پلتفرم های باز قائل به این است که تجربه ذهنی افراد در خلق مدلهای فرآیندی اهمیت دارد و انعطافپذیری آن امکان اکتشاف برای تعدیل و یا تفاسیر جدید مدلهای فرآیندی را میدهد.
معرفت شناسی با ریشه ها و مبانی معرفت سروکار دارد، یا نحوۀ ادراک محیط، و این درک بهعنوان معرفت منتقل میشود که دو حد متقابل آن عبارتاند از اثبات گرایی: دانش و معرفت سخت افزاری، واقعی، قابل انتقال و ملموس است و غیر اثبات گرایی: معرفت نرم افزاری، ذهنی و مبتنی است بر تجربه و بینش و لزوماً ماهیتی انسانی دارد. اگر خواسته شود در خصوص یک سیستم فرآیندی معرفت حاصل شود اثباتگرایان اشیای ملموس مانند سخت افزار، ارتباطات، شبکه ها و برنامه های کاربردی را بررسی خواهند نمود و غیر اثبات گرایان عقاید و نظرات آنهایی را بررسی میکنند که از این راهکار استفاده میکنند. اثباتگرایان تلاش دارند از طریق کاوش، اصول و روابط علّی اجزای تشکیل دهنده را تبیین و پیش بینی کنند. غیر اثباتگرایان معتقدند نظر «مشاهده گر» -کسی که صرفاً یک فرآیند یا فعالیت را مشاهده میکنند کافی نیست بلکه نیازها از طریق پذیرفتن چارچوب مرجع شرکتکننده در «کُنش» میتواند درک میشود. شخص باید از درون مبادرت به درک کند و نه از بیرون و مشاهده گر خود باید درگیر راهکار شود تا درک درستی یابد.
پلتفرمهای باز بهوسیله استانداردهای باز قائل به بُعد غیر اثباتگرایی هستند و هر استفاده کننده از آن میتواند خود به توسعه و بهبود آن بپردازد و از سوی دیگر در قالب ارائه فرآیندها در قالب سرویس میتواند تجربیات اثبات شده و مبتنی بر استانداردهای کسبوکار را نیز محیا سازد.
ماهیت انسان با ماهیت جبر و اختیار انسان سروکار دارد. از منظر جبرگریان انسان اسیر موقعیتهایی در دنیای بیرون و مشروط بهوسیله شرایط بیرونی است؛ از منظر اختیار انسانها خواستی آزاد دارند و محیط خودشان را خلق میکنند.
پلتفرمهای باز بر مبنای افزایش اختیارگرایی و استفاده از ظرفیت ذهنی و فنی کاربران آن به وجود آمد، همچنین توسعه فرآیندها، خلق سرویسهای جدید و استفاده از برنامه های کاربردی در معماری سرویسگرا امکان اِعمال اراده بیشتر را برای توسعه و تغییر پذیری کسبوکار را فراهم کرده است.
روش شناسی دو حد متقابل کلیّت گرا و اندیشه نگار دارد. ویژگی و مشخصه کلیت گرایی جستجوی قوانین کلی است که بر واقعیت مورد مشاهده حاکم باشد و لذا افراد را به بهره گیری از روشی منظم سوق میدهد. روشهای مبتنی بر جم عآوری کلیه نیازمندیها و سپس طراحی و برنام هریزی از این دست میباشند. روشهای اندیشه نگار متمرکز بر درک و تفسیر توسط افراد است و واقعیت بیرونی را مورد سؤال قرار میدهد؛ اندیشه نگاران «واقعیت» را به عنوانی ماهیتی محصور در آرا و نظرات افرادی میدانند که در سیستمهای اطلاعاتی درگیرند و یا تحت تأثیر آن قرار دارند.
پلتفرمهای باز بر این نکته تأکید دارند که توسعه دهندگان باید اجازه دهند موضوع، ماهیت و ویژگیهای آن در خلال فرآیند توسعه و کاربرد نمایان سازد. فرآیند محوری بهطور مستقیم با وضعیتهایی سروکار دارد که خروجی یا ورودی آنها متأثر از کُنش کاربران است، پلتفرمهای باز این امکان را میدهد در صورت تغییر هر نیازمندی یا خواست دستیابی به نتیجه خاص مدل فرآیند یا نوع سرویس دهی آن تغییر یابد.
تغییر تدریجی در برابر تغییر بنیادی
تغییر تدریجی بر آن دیدگاهی از سیستمها تأکید میکند که بر حفظ وضعیت تعادلی استوار است حال آنکه تغییر بنیادی با رهاسازی انسان از ساختارهایی که توانایی او را برای رشد و تکامل محدود میسازد سروکار دارد.
پلتفرمهای باز مبتنی بر هماهنگی کارکردی، تلفیق، هماهنگی و تعادل هستند. یکپارچه سازی سرویسها در قالب مدلهای فرآیندی این سیستم را در ردیف بعد تغییر تدریجی قرار میدهد.
با توجه به مبانی فلسفی تبیین شده و سیر توسعهای سیستمهای اطلاعاتی، پلتفرم باز یکی از اجزای مهم تحول دیجیتالی و مبتنی بر پارادایمهای تفسیرگراست. بهره گیری از این سیستم و لزوم پاسخ سریع، بهموقع و متناسب به تغییرات در صنایع مختلف اتخاذ تصمیم هوشمندانه در خصوص بهبود و توسعه فرآیندها را ضروری مینماید.