قدم زدن با "تو"، همانا پیمودنِ خیابانهای نمناکِ پاریس،در غروبِ واپسین لحظاتِ عمرم بود...همانقدر دلگیر، و همانقدر آشفته حال...چنان که قلبم لحظهای از تَپِش باز نمیایستادو تا از جایش کنده نشده بوددست از تلاش بر نداشت...